شهید سید محمد هاشم زهی

شهادت: خردادماه ۱۳۶۷- شلمچه

تولد: ۱۳۴۶ دربیرجند

رشته تحصیلی: الهیات

زندگینامه

راهی دبیرستان سپاه

در تهران شد .بعد از دوران متوسط در امتحان کنکور در دانشگاه معارف اسلامی قم

پذیرفته شد وبعد از یکسال تحصیل در این دانشگاه به زاهدان واز همان جا توسط لشگر

 41 ثارالله زاهدان عازم جبهه شد  واین امر درسال ۱۳۶۷اتفاق افتاد وهنوز چهل روز از

اعزام وی به منطقه شلمچه نگذشته بود که خبر مفقود الاثری وی به خانواده داده

شد . وطبق گفته یکی از همرزمان شهید که در آن عملیات بوده گفته شد مفقودالاثرهاشم

زهی در آن عملیات خدمه تیربار بود وگرد وخاکی از آن محیط برخواسته بود ولی بعد از

پایان عمیات از این بزگوار خبری نشد. مفقودالاثر هاشم زهی نسبت به مسائل دینی

ومذهبی خیلی مقید بودند حتی زمانی که می خواستند به جبهه اعزام شوند با ممانعت مادر

خود مواجه شدند و مقودالاثرهاشم زهی درجواب گفت من باید به جهه بروم وراه امام

وشهیدان را ادامه بدهم و خودش را روی پاهای مادر انداخت و۵ بار بوسید وگفت مرا حلال

کنید چون برایم زحمت زیادی کشیده اید .

خاطره

او به تحصیل همپای دفاع از میهن اسلامی ارزش خاصی قائل بود به عبادت ساده تر یک پایش در جبهه و پایدیگرش در سنگر دانشگاه و حوزه های علمیه بود. هر وقت لزوم شرکت در جبهه را احساس می کرد سریعاً تمام امور را به کناری گذاشته و به کمک رزمندگان اسلام می شتافت, هر چند در زمینه تحصیل نیز در میان دوستانش چون ستاره ای می درخشید.

هر چند هنوز دوره دانشجویی را طی می کرد اما بعد معنوی و تعالی روح انسانی ایشان آنقدر زیاد بود که به حقیقت می توان گفت رتبه متقین را کسب کرده بود و در زمینه فرهنگی مجموعه گلچین ارزشمندی از اشعار منتخب ایشان در دست که از ارزش معنوی بالایی برخوردار است. وصیت نامه ایشان اثر فوق العاده ارزشمندی است که انصافاً تفسیری از قرآن و گنجینه ای از عرفان و تقوی و درس ایمان است.

شهید هاشم زهی به واقع فدایی امام بود و به امام عشق می ورزید, فرمان امام را مطاع بود و کلام ایشان را مقدس, اسلام در نظرگاه او دین نجات و رستگاری می نمود, انقلاب اسلامی را تداوم اسلام راستین می دانست و جنگ در نظر او مقابله در جبهه حق و باطل بود و رفتن به جبهه را فرض می دانست.

شهید هاشم زهی در حین تحصیل چندین دفعه عازم جبهه شد شد تا سرانجام در سوم خرداد ۱۳۶۷ در منطقه شلمچه به خیل عاشقان همیشه جاوید پیوست و مرغ روحش در ملکوت اعلا جای گرفت.

وصیتنامه

ـ وصيت و سفارشم در درجه اول خطاب به عزيزاني است كه در مسئوليت هاي مختلف اعم از ائمه جماعات و يا در نهادها و ارگان هاي انقلاب انجام وظيفه مي كنند, از آنها مي خواهم كه در عين حالي كه به تزكيه نفس خويش مشغول مي باشند مردم را نيز هدايت و راهنمايي كنند و در اين راه از سرزنش سرزنش گران بيمي به دل راه ندهند و از جان و دل مطيع امر مولا و رهبر باشند تا لياقت سربازي امام زمان را پيدا كنند و تا مي توانند مسائل و مشكلات مردم مستضعف را حل كنند.

ـ دوستان و آشنايان را سفارش مي كنم كه زندگي را بيهوده به جمع آوري ثروت دنيا نگذرانند كه ثروت را نمي توان همراه خود به قبر برد و پس از چشم و هم چشمي بپرهيزيد و در راه كسب توشه آخرت بر يكديگر سبقت بگيريد.

ـ مردم را سفارش مي كنم به انجام واجبات و ترك و دوري از محرمات.. و از تهمت و سوء ظن دوري كنيد تا رستگار شويد و از حب دنيا بپرهيزيد تا حب خدا دردلتان قرار گيرد.

ـ معلمين را توصيه مي كنم كه از جوانان و نونهالان انقلاب مرداني حزب اللهي و خدا پرست بار بياورند كه سنگر مسجد را خالي نگذارند, امام را تنها نگذارند و جبهه ها را پرنگهدارند.

ـ از خواهرانم مي خواهم كه حجاب و عفت خود را حفظ كنند مسائل شرعي را كاملاً رعايت كنند و براي فرزندان خود مادراني دلسوز و خيرخواه باشند.

ـ اي دنياپرستان اگر هدايت نمي شويد و مي ترسيد كه جان و مال خود را در راه خدا فدا كنيد لااقل در صف شيطان و نق زننده ها قرار نگيريد, نگوييد انقلاب براي ماه چه كرده است از خود بپرسيد كه براي انقلاب چه كرده ايد.

ـ من ايمان را با دانش بدست آوردم گر چه دانشمند نشدم و دانش را با ايمان گرچه مومن خالص نشدم ولي لطف خدا زياد است كه مرا لايق شهادت قرار داده است.

ـ براي رسيدن به معشوق از هيچ سرزنش بيم ندارم چرا كه اميدوارم به لطف خداوند كه گناهان مرا خواهد بخشيد:

مشتاق گل از سرزنش خار نترسد/ جوياي رخ يار ز اغيار نترسد

عيار دلاور كه كند ترك سر خويش/ از خنجر خون ريز و سر دار نترسد

آن كس كه چو منصور زند لاف اناالحق/ از طعنه نامحرم اسرار نترسد

اي طالب گنج و گهر از مار مينديش/ گنج و گهر آن برد كه از مار نترسد

من عاشق شمع رخ يارم چه غم از نار/ پروانه دلسوخته از نار نترسد

اميدوارم كه خداوند كربلايي ما را پيروزمندانه تر از هر كربلايي بگرداند و سرور اين كربلا را تا ظهور حجتش و حتي در كنار وي حفظ نمايد و البته كه تنها اميدوار بودن كافي نيست بايد از جان و دل او را دوست داشت و انشاءالله كه ايشان زنده بماند تا انقلاب را به دست مولايمان مهدي و عدالت گسترده جهان تحويل دهند.