سید مجید شیخ الاسلامی

شهادت: شهریورماه ۱۳۶۵- جزیره مجنون

تولد: ۱۳۴۵ در همدان

رشته تحصیلی: الهیات

وصیتنامه

سلام بر او كه حجت خدا در روى زمين است سلام بر مهدى موعود آقاى رزمندگان سلام بر تمامى انبياء و اولياء و شهدا راه خدا سلام بر خمينى كه چون باد خنكى بر پيكره شلاق خورده قرن به بردگى كشيده شده حاضر مي باشد سلام بر محضر پاكان سلام بر آيات عظام سلام بر بسيجي ها مخلصى كه يارى حسين(ع) را مي فهمند سلام بر آنها كه هدف دارند سلام بر مفقودان عمليات رمضان و والفجر هشت. سلام بر مستضعفين سلام بر سپاهيان آفريقا سلام بر آنها كه راه پاك حق را بسته اند و بى خستگى جلو مى روند. شكر خدا: كه خمينى را بما عطا كرد و ما نسل جوان را او داد خدايا با چه زبانى ترا شكر كنم اگر خمينى نبود اين فرزند زهرا اين انقلاب هم نبود. خدايا بما توفيق بده و امرش را بر چشم بگذاريم تا در آخرت خوشحال باشيم كه امر چنين رهبرى را به خيرهاى كثير رهنمون شده است اى امت قدر امام خود را بدانيد او كسى است كه در شهادت مصطفى فقط ميگويد. «انا لله و انا اليه راجعون» ولى از اين هيبت خيلى ناراحت مي شود از نور خدا است قدرش را بدانيد الان كه اينقدر در مورد وحدت تذكر مى دهد بدانيد كه اگر رعايت نكنيد پشيمان مى شويد.

زندگینامه

شهید مجید اعتماد شیخ الاسلامی در تاریخ ۲۵ شهریورماه سال ۴۵ در تویسرکان به دنیا آمد. با شروع جنگ در مقطع کارشناسی رشته حقوق در حال تحصیل بود که جبهه حق علیه باطل را بر درس‌ مقدم دانست و به جبهه اعزام شد، در نهایت در تاریخ ۲۰ شهریور سال ۶۵ در جزیره مجنون به شهادت رسید اما سال‌ها جسد او مفقودالجسد بود تا اینکه یکم فروردین سال ۷۶ با تفحص پیدا شد و اکنون پیکر پاکش در گلزار شهدای تویسرکان آرام گرفته است.

خاطره

در شهید از مجید می گوید

یدالله سلیمانیان پدر شهید حجت الاسلام مجید سلیمانیان می گوید: مجید در کرج به دنیا آمد و از همان بچگی با مسائل ضداخلاقی مبارزه کرد تا اینکه در پایگاه بسیج فعالیتش را آغاز کرد. مجید در دانشگاه شاهرود استاد بود و پس از آن پست بالاتری در تهران و در دانشگاه به او پیشنهاد شد که به تهران آمد. ولی خود را ملای تبلیغی می دانست نه ملای پشت میز نشین؛ می‌گفت اگر پشت میز بشیند خیلی چیزها را فراموش می کند، زیرا هدفش از پوشیدن لباس روحانیت این بود که فرمایشات ائمه معصومین(ع) را به مناطق محروم برساند؛ هرگز برای سخنرانی هایش هیچ وجهی دریافت نمی کرد.

یک روز اعتراض کردم و به او گفتم به درجه دکترا رسیدی، عمامه ات چند متر شده، چرا هنوز پیاده ای؟ با اینکه برخی ماشین های میلیاردی زیر پایشان هست. در آن حالت چیزی نگفت، ولی فردا صبح خواست از خانه بیرون برود به پاهایم افتاد و گفت پدرجانم، درست است بعضی افراد به مردم خیانت می کنند، ولی «سهم من در دنیا داشتن یک مزار هم نیست». پسرم به این موضوع آگاه بود.

او وارد حوزه امام جعفر صادق(ع) کرج شد که سال اول را در آنجا و از سال دوم در حوزه علمیه قائم چیذر تهران درسش را ادامه داد. چندسالی آنجا درس خواند بعد هم به حوزه آیت الله بهجت در قم برای ادامه تحصیل رفت و تا سطح ۴ دکترا پیش رفت و به پایان رساند.

روحیه مجید طوری بود که در مناطق محروم تبلیغات زیادی می کرد، در هر مسجدی که می‌رفت شمار زیادی از مردم دور او جمع می شدند.

او در مناطق جوادیه تهران، فردیس، کرج، شهرستان های فسا و داراب استان فارس و منطقه مغان استان اردبیل و میغان شاهرود نیز به تبلیغ پرداخته بود.