بسمه تعالی
شهید: غلامعلی ابراهیمی
نام پدر: غلامحسین
تاریخ ولادت: ۰۷/۰۴/۱۳۳۶
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷
محل شهادت:
عملیات:
نشانی مزار: گلزارعلی بن جعفر قطعه ۱۷ ریف ۲ شماره ۲۰

بسم الله الرحمن الرحیم
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با سلام و درود فراوان به امام زمان (عج) و با سلام و درود بر پیشتازان انقلاب اسلامی که در راس آنها قائد اعظم امام خمینی پرچمدار و حماسه آفرین حسینی که برای پیشبرد هدفهای اسلام عزیز بر طاغوت و طاغوتیان پیرو گشته و چون ابراهیم بت شکن تمامی بتها را که در راس آنها آمریکای جهان خوار بود درهم شکست و میرود تا پرچم اسلام را در تمام نقاط جهان به اهتزاز در آورد . ان شاءالله
با درود بی پایان بر شهدای راه حق و حقیقت که قصدی جز برپائی اسلام و فرمان خدا نداشتند و نور پر فروغ را بر جامعه اسلامی بخشیدند که تا ابد باقی خواهد ماند . همان هایی که با ندای تکبیرشان پایه های کاخ کفر و جور را ویران کردند و با درود بر آنان که راه رستگاری را در جهاد فی سبیل الله دیدند و با درود فراوان بر ملت غیور ایران به خصوص خانواده معظم شهدا و مفقودین و اسرا و جانبازان و آن خانواده های که نور چشمان خود را سوی جبهه های حق علیه باطل هدایت می کنند و زمانی که خبر شهادت فرزندانشان را میشنوند سجده شکر به جای می آورند و امام عزیز بهتر از جانمان را دعا می کنند .
وصیت خود را شروع میکنم و توصیه میکنم به کسانی که جبهه را درک نکرده اند یک قدمی در این سرزمین بگذارند و ببینند که ملت حزب الله در همه جا حضور دارند، این شیران روز و زاهدان شب بالای هر ارتفاع، در شیار هر کوه، در سینه هر صحرا، در پهنه هر دشت، در کنار هر رود، پشت هر خاکریز، درون هر سنگر از غرب تا جنوب، کوچک و بزرگ، از پیر و جوان، شهری و روستائی و … از همه جا آمده اند . از روستاها، از پشت نیمکتهای کلاس درس، از کارخانجات، از ادارات و نهادهای انقلابی، از انجمنهای اسلامی، از حجره های مدارس علمیه از پشت ترازوی کسب و کار ، از آموزشگاه و دانشگاه، خلاصه از هرجا که فکرش را بکنید، همه هستند و کارشان از رانندگی و آبرسانی گرفته تا خط شکنی در شب حمله ، از آشپزی گرفته تا سنگرکنی ، از دژبانی گرفته تا شناسائی منطقه، از خیاطی، تعمیرکاری، از تابلوسازی و کارهای فرهنگی گرفته تا مخابرات و بی سیم ، از کارهای مربوط به اورژانس و تخلیه مجروح گرفته تا تخلیه شهدا و ستاد معراج شهدا «که افتخار بنده در این کار است» خلاصه کنم جهاد است و شهادت، منافقین و افراد کور دل بدانند مگر اینها کار و زندگی و زن و بچه ندارند، آگاه باشید که جهاد در راه خدا هم کار است و هم بالاترین کار زندگی واقعی ضمناً زن و بچه همه فرای اسلام ، البته بدانید که خدا روزی رسان است و هم نگهدار آنها، ولی زن و بچه، خانه و زندگی، خوردن و لمیدن در رختخواب هدف نیست و اگر هدف باشد حیوانات خیلی در خوردن و خوابیدن و زندگی از ما منظم تر و بهتر زندگی می کنند.
بدانید که این رزمندگان عزیز هستند که با یاری خداوند طی چند حمله ای که در این مدت جنگ داشته اند ، مناطق کشور را از لوث وجود قوای کفر صدامی پاکسازی کرده و هزاران کیلومتر از اراضی کشور اسلام را آزاد کرده و مردانه ایستاده اند …. توپ و تانکها و بمب ها و موشک ها و سلاح شیمیایی شهدا سپرده اند و بر دشمن زبون پیروز گشته و با این کارشان قدرت رزمی خود را به اثبات رسانده اند و به جهانیان نشان دادند که می توانند پشت دشمن را به خاک بمالند و میروند تا ان شاء الله ارتش بیست میلیونی را به ارتش صد میلیلونی از خود و کشورهای اسلامی تبدیل کنند و با این ارتش و سپاه عظیم اسلامی علاوه بر آزاد کردن قدس عزیز به یاری مظلومین بر زمین افتاده در هرگوشه جهان بشناسد تا دیگر استکبار جهانی در فکر تجاوز به هیچ کشوری نیفتد.
ای ملت عزیز مسلمان شهید پرور همچنان پابرجا باشید و سست نشوید ، مبادا این روحیه انسانی و اسلامی خود را از دست بدهید ، مواظب باشید و بدانید که انقلاب اسلامی، انقلابی است که ما هنوز پی به عظمتش نبرده ایم و اگر شما اسلام را می خواهید ، اسلام نیاز به سرمایه دارد و ما باید از همه چیز خود بگذریم این چند روز دنیای مادیت و ذلت بار رها کنیم و از جان و مال ….. بگذریم تا ان شاءالله در دنیا و آخرت سعادتمند و رو سفید باشیم و وای به حال ما که اگر این انقلاب عزیز به انحراف کشیده شود وای به حال ما که در این امتحان سرنوشت ساز پیروز نشویم و وای به حال ما که در این جنگ بین اسلام و کفر به پیروزی نهائی نرسیم.
ولی این بزدلان و کوردلان که فقط به این دنیا دل بسته اند و همیشه و در همه جا جز نق زدن و کارشکنی و تضعیف کردن عده ای ساده دل کار دیگری از دستشان بر نمی آید و مخالفین جمهوری اسلامی ، منافقین ، سپهسالار ها که در پاریس و ممالک دیگر به آن زندگی حیوانی و پست خود ادامه می دهند این را بدانند همانطور که قرآن وعده داده ما پیروزیم ما این ملت غیور حزب الله صحنه داریم ما تا این جوانان بسیجی و تا این ارتش ساخته شده و غیور و تا این برادران عزیز از جان گذشته سپاهی را داریم محال است شکست بخوریم، بیائید به خود آیید ، کمی فکر کنید و بیندیشید و دست از این راه شیطان بردارید، پشتیبان انقلاب و روحانیت و در خط امام باشید، و شما ای ملت ، ای همه همواره جان بر کف بفرمان امام عزیز این روح خدا، باشید و یاران با وفای او باشید زبرا آنها بودند و او بود که با رهبری پامبرگونه اش ، ما را از رفتن به سوی هلاکت و سقوط به اوج درجه انسانیت و شرافت رسانید و همیشه خواسته شما این باشد که در خدا با خدا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار «آمین».
مواظب باشید که یک عده نا آگاه و یک عده گرگانی که در پوست میش هستند در بین شما رخنه نکنند و شما را نسبت به روحانیت و خط امام بدبین ننمایند، همچنان که در گذشته شاهد آن بودیم که چه تهمت های ناروایی به شهید بزرگووار بهشتی مظلوم و دیگر یارانش زدند و موقعی به این اشتباه پی بردیم که دیگر بهشتی ها در میان ما نبودند، عزیزان بدانید که هر چه داریم از وجود پر برکت آنهاست ، اگر انسانیت داریم ، اگر شرف داریم، اگر مردانگی و ایمان داریم اگر در جهان مثل آتاب می درخشیم همه اش از وجود چنین رهبری و یاران او می باشد. بیائیدپشتیبان حق باشید و بدانید که این دنیا مزرعه ای است برای آخرت و تا می توانید در این دنیا در راه حق قدم بردارید تا بتوانید از آن بذری که در دنیا کاشته اید در آخرت بهره برداری کنید. بیائید از عاقبت خود بترسید از دنیای پس از مرگ بترسید تا خداوند شما را دچار آتش و عذاب دردناک نکند.
خداوندا تو را به مقربان درگاهت قسم می دهم تو را به روح پاک و مطهر همه شهدا قسم می دهم که آخر عمر مرا به درجه شهادت در راه خودت نائل گردانی و مرا در صف شهدا قرار دهی .
خداوندا! تو آگاهی که شهدا از ما سبقت گرفتند ، اقوام و دوستان شهید چه خوب سبقت گرفتند و ما را عقب گذاشتند خداوندا ! این توفیق را به من نیز عطا کن و من هم پیمان می بندم که راه آنان را ادامه دهم تا به آنان ملحق شوم ان شاءالله
عزیزان من ممکن است برای شما سوال باشد که چرا اینقدر از خداوند تبارک و تعالی درخواست شهادت می کنم ، چرا درخواست زنده بودن و خدمت کردن به این انقلاب در جامعه اسلامی را درخواست و تقاضا نمی کنمباید رد جواب شما عرض کنم اولاً من به خودم نمی بینم که خالضانه در راه اسلام خدمت کنم ثانیاً شهادت در راه خداتزریق خون است. به پیکر اجتماع این خون شهید است که هر قطره اش تبدیل به صدها و هزاران قطره بلکه به دریایی از خون مبدل می شود و بر پیکر اجتماع وارد می شود
ـ ـ ـ ـ ـ ـ
ثالثاً اولیا خدا هم شهادت را از خدا طلب می کرد زیرا شهادت هم عمل م هم تکامل و همچنین شهادت است که به مردم حرکت می دهد و به مردم تکامل برای رسیدن به الله می بخشد البته با تمام این حرفها شهادت برایم خیلی بعید به نظر می رسد ولی به هرحال درخواست کردن از خدا عیب نیست و آنچه به وحشتم می اندازد روز قیامت و شدت گناهان دنیا و اینکه چه کنم از آتش جهنم رهائی بخشم و تنها راهی که امید رهایی میدهد شهادت است شهادت.
آری عزیزان مرگ خواهد آمد و همه باید برویم در نهایت این دنیا صد سال یا کمی بیشتر است و چقدر وشت آور و ننگین است که در آخر به گونه ای پر از گناه و معصیت آنهم در بستر بیماری مردن و تا ابد در آتش جهنم سوختن . چرا حالا که در راه نجات است این تشنگی را با لجن این دنیا برطرف کنیم چرا از شهادت در راه خدا که شیریرن تر و گواراتر از آب خنک در روز گرم تابستان است سیراب کنیم.
خداوندا تو را شکر میکنم که به این راه هدایتم کردی و خداوندا شرمنده ام که اگر شهید شوم با ریختن اولین قطره خونم همه گناهانم را می بخشایی و زبانم قاصر است از اینکه چگونه تو را شکر کنم
و اما شما پدر عزیز و زحمت کشم و مادر قهرمان و دلسوزم و شما برادر عزیزم که از دوران نوجوانی الحمدالله در خط امام بودی و از انقلاب پشتیبانی می کردی و همچنین خواهر غمخوارم و تو همسرم که همیشه از روحیه هایی برخوردار بودی و هستی و من همیشه با خیال آسوده و بدون ناراحتی از شماها در جبهه سبر می بردم، امیدوارم که خداوند ان شاءالله همه شما ها را در سپاه خودش حفظ و به راهی که خودش میخواهد هدایت کند.
پدر و مادرم اگر این بنده ی حقیر فرزند خوبی و شایسته ای برای شما بودم و نتوانستم آن زحمات شبانه روزی و آن زحمات دشوار که از دوران کودکی برای من متحمل شدید جبران کنم. جداً عذر می خواهم و امید دارم که مرا ببخشید و همچنین اگر برادر خوبی برای شما برادران و خواهران نبودم.
و تو همسرم اگر همسر شایسته ای نبودم و بسیاری از اوقات زندگی ، شما را تنها گذاشتم مرا می بخشی و میدانم از این تنهایی که ان شاءالله برای رضای خدا بوده خوشحالی و اگر بعضی اوقات بد اخلاقی می کردم شما با آن گذشتی که داشتی مرا شرمنده می کردی.
و شما ای فرزندانم زینب و مهدی جان اگر برای شما پدر خوبی نبودم و نبودم که بر تربیت شما آنگونه که مسئولیت پدری داشتم ایفا کنم مرا ببخشید و باید بدانید که راهتان چه باید باشد و معلم شما چه کسی باید باشد ، زینب جان، مهدی جان، از خداوند متعال می خواهم که راه زینب و حضرت مهدی (عج) را خوب درک و جامه عمل بپوشانید (ان شاءالله)
و شما اقوام و دوستان و آشنایان و همه و همه اگر من در بین شما شایسته نبودم و آن حقی که بر گردن من داشتید نتواستم برآورده کنم و اگر از من بدی یا خلافی دیدید یا حقی بر گردنم دارید و یا درباره شماها گناهی مرتکب شدم عاجزانه تقاضا دارم که با بردگی خود مرا ببخشد و امیدوارم که خداوند همه شما را بیمه خودش قرار دهد و خیر دنیا و آخرت به همه عنایت فرماید.
و سفارش دیگرم این است اگر به صف شهدا پیوستم و به بزرگترین مقام و سعادت رسیدم و شماها که سعادت مرا می خواستید پس مبادا کوچکترین ناراحتی به خود راه دهید و جداً از شما می خواهم که در بین مردم هیچ برایم گریه و زاری نکنید ، چون هر قطره ای از اشک شما صدها قطره آب جوشی است بر بدن من . چرا؟ چون گریه باعث خوشحالی دشمنان اسلام می شود بفرمائیدگریه برای چه؟ برای اینکه من به مقامی بس بزرگ رسیدم ! گریه برای اینکه شهدا نزد امام حسین(ع) هستند ! پس تقاضا می کنم هم چون افراد صدر اسلام صبر ئ استقامت پیشه کنید تا دشمن اسلام بداند که ما سعادت را شهادت و پیروزی اسلام می دانیم ما به این دو روز زندگی غرق در گناه دل نبسته ایم، به این زندگی مادی که بسیاری از انسانها را به خود ……. کرده و هیچگونه به آخرت خود به آن جهان ابدی نمی اندیشند دل نبسته ایم.
خوب عزیزانم گریه در تنهائی و آنهم به یاد و برای امام حسین(ع) به یاد علی اکبر و علی اصغر و حضرت زینب که آنهمه مصیبت را متحمل شد سزاوار است و یادآور می شوم که هر وقت به یاد من افتادید و ناراحت شدید سوره والعصر را تلاوت کنید مطمئناً ارامش پیدا می کنید.
خواهش دیگرم این است که اگر سعادت یاری کرد و شما در صف خانواده و شهدا قرار گرفتید شما را به خون پاک و مطهر شهدا قم می دهیم که هیچگونه کمکی و انتظاری از مسئولین و کسی نداشته باشید. جز کمک روحی و معنوی برای همیشه از بعضی خانواده معظم شهدا همعاجزانه می خواهم که سعی کنند اجر و مقامی که در پیشگاه باری تعالی دارند بخاطر بعضی مسائل مادی پایمال نکنند و برای همیشه پشتیبان انقلاب و مسئولین د خط امام باشند و در آخر از خانواده ام می خواهم سفارشات گذشته را فراموش نکنند و از پدر و مادر و اقوام می خواهم که بچه ها را تنها نگذارند و مرتب سرکشی کنند که احساس تنهائی نکنند و ان شاءالله در تربیت فرزندان از خانواده تقاضای کوشا بودن می نمایم.
شب حمله شب میثاق یاران که می بارد گلوله همچو باران
بسیجی زیر لب گوید خدایا نگهداری کن از پیر جماران
خداوندا به صبر دردمندان به ایثار و جهاد رادمردان
درون جبهه ها رزمندگان را خداوندا خودت پیروز گردان

بسم الله الرحمن الرحیم
وصیت نامه غلام علی ابراهیمی فرزند غلامحسین اعزامی از سپاه قم
ان الذین امنو و الذین هاجرو و جاهدو فی سبیل الله اولئک یرجون رحمت الله
آنان که به دین اسلام گرویدند و از وطن خود هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند اینان امیدوار و منتظر رحمت خداوند باشند.
ولاتقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون آن کسی که در راه خدا کشته شد مپندارید که مرده بلکه او زنده ابدی است ولکن همه شما این حقیقت را در خواهید یافت.
این جانب غلام علی ابراهیمی وصیتم را شروع می کنم با نام الله و با یاد و درود و بر امام زمان عج و نایب بر حقش امام امت این عزیز بهتر از جانم اینجانب بر اساس شناخت و ایمان به خداوند و ایمان به پیامبران الهی و ائمه اطهار و ولی فقیه بر خودم تکلیف دانستم که در این شرایط حساس و سونوشت ساز به جبهه بروم و تا آخرین قطره خونم و آخرین نفس در راه اسلام عزیز بجنگیم و این جان ناقابل را در این راه هدیه کنم تا از ریختن خونم انشالله درخت اسلام آبیاری شود و با ریختن این خون ها انشالله ابعث از بین رفتن دشمنان اسلام گردد.
اما سخن به ملت مسلمان.
ای مردم ای مسلمانان ای همه و همه این اسلام عزیز این قرآن غریب این قرآنی که با ایثار خون هزاران شهید رنگ گرفته سعی کنید رنگش تازه و جاوید نگهدارید این قرآن عزیزی که شهیدان بزرگی در ارهش دادیم از پیر و جوان از مرد و زنش نگذارید تنها و غریب بماند. ای جامعه اسلامی ای کسانیکه توانایی جسمی دارید توان جنگیدن را دارید بی اعتنایی به جبهه جنگ یعنی بی اعتنایی به قرآن یعنب پایمال کردن خون همه سهیدان تاریخ یعنی پشت پا زدن به هدف های همه پیامبران، همه ی صدیقان، همه شهیدان و صالحان یعنی برباد دادن نتیجه ایثار و تلاش هزاران سال انسان های معتقد و فداکار یعنی فراموش کردنانسانیت یعنی فرتموش کردن خدا. بیاید به خود آیید کمی اندیشه کنید آزاده باشید شجاع باشید رها کنید این زندگی فرق در مادیات را رها کنید این زندگی اسارت بار را چقدر لمیدن چقدر خوردن و خوابیدن و آخر هم در تصادف یا در بستر بیماری جان دادن مگر قرآن نفرمود انماال حیاه الدنیا لعب و لهو زندگی دنیا جز بازیچه و هوس رانی نیست بیایید از ارزش های اسلامی دفاع کنید بیایید دست تجاوزگران زورگو را قزع کنید بیایید تا ظلمی هست با آن مبارزه کنید مگر قرآن نمی فرماید و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه بیایید تا زمانی که فتنه در عالم باقی است بجنگید و خودتان را از این اسارت و ذلت آزاد کنید بکشید در هر حال پیروزید ای پدران زحمت کش ابراهیم وار زندگیتان را روانه ی قربانگاه عشق کنید و مسئولیت را به عهدا بگیرید، ای برادران عباس وار پزچم مردانگی را در دست بگیرید ای خواهران زینب وار مسئولیت را به عهده بگیرید، ای جوانان علی اکبر وار مسئولیت را بر عهدا بگیرید ای همسران همچون زنان صدر اسلام باشید که همسرانشان را شب عروسی روانه ی نبرد می کردند. بفرمائید کدان یک از ایمه اطهار در خانه نشستند و به این زندگی مادی تن دادند تا مردند؟؟ مگر ما پیرو آنان نیستیم مگر ما شیعه علی ع نیستیم مگر تمام عمرش را در راه خدا مبارزه نکرد تا کی چشم به هم گذاشتن و حقایق را نشنیدن بیایید حقایق را بنگرید از صابران باشید از مجاهدان باشید حالا فرض کنید دو روز یا دو سال یا بیست سال دیگر هم زنده بودید آخر چی جز این است که زندگی حیوانی ما را به پرتگاه و سقوط در جهنم نزدیک تر می کند باز هم تکرار می کنم بیائید از این اسلام
ـ ـ ـ ـ
و همانطور که انتظارش را داشتم تربیت شوند و از خانواده ام حلاللیت می طلبم اگر نتوانستم حق همسری را خوب ادا کنم …….. از اوقات در تنهائی زندگی می کردی و به خاطر رضای خدا صبر مینمودی و مشکلات را تحمل میکردی ان شاءالله خداوند همه شما را از صابران قرار دهد و همینطور از فرزندم خانم زینب و آقا مهدی حلالیت می طلبم و اگر پدری شایسته نبودم و نبودم که وظیفه پدری را به نحو احسن انجام دهم معذرت میخواهم امید است و انتظار دارم که راه زینب و راه حضرت مهدی(عج) را انتخاب کنید و راهی را طی کنید که شهدا از شما راضی باشند.
سفارش دیگر اینکه هرچند وقت یکبار وصیت نامه را بخوانند و اگر مناسب بود بعضی از قسمتهای حساس وصیت نامه را در مراسم بخوانید و در ختم و آن کسی که سخرانی را عهده دارد چند مرتبه بفرمائید اعلام کنند که ممکن است در رابطه با کسی از من گناهی سر زد ، باشد مرا بخشند و از همه طلب عفو و بخشش میکنم امیدوارم خداوند همه شما را ببخشد.
اما از دنیا
منزل جدید که خریداری شده اینطور که در آن وصیت نامه ذکر شده در زمان حیاتم دو دانگ آنرا بخشیدم به همسرم و بقیه اش طبق دستور قرآن رفتار شود. و خانه ای که تا به حال در آن سکونت داشتیم اگر قبل از شهادتم فروختید گفته ام که اول سهم امام و خمسش را می دهید بعد بقیه بدهکاری منزل جدید را می پردازید و اگر چیزی ماند که می ماند طبق دستور اسلام رفتار شود . زمین شهرک را طبق دستور اسلام رفتار کنید تلفنی که ثبت نام کرده ام اگر خواستید که درمنزل بیاورید اگر نخواستید بفروشید طبق دستور اسلام تقسیم کنید از منزل جدید قسط بانکش را اگر بنیاد شهید پرداخت که مسئله حل است اگر طبق ضوابطش تعلق نمی گرفت که بپردازد خودتان بدون چون و چرا بپردازید مبلغ دویست هزار تومان ازبانک علوب براب سفید کاری خانه وام گرفتم که چند قسطش را سپاه داده و چون فرصت نشد که سفید کنم آن مبلغی که سپاه داده پس دهید و بقیه اش را خودتان بپردازید . مبلغ پانزده هزارتومان به مادر زنم بدهکارم بپردازید. مبلغ بیست و پنج هزار تومان از برادرم آقا رضا طلب دارم که آنرا از سهم خودم به او بخشیدم. مبلغ پنج هزار تومان برایم رد مظالم دهید ظاهرا درآن وصیت که در منزل است نوشته ام ده هزارتومان ولی پنج هزار تومان صححیح است. حدود دوماه روزه احتیاط برایم بگیرید. حدود دو سال نماز احتیاط برایم بخوانیدو پانزده روز روزه غذا برایم بگیرید.
وصی اینجانب حاج ابوالحسن اسحاقی و ناظر هم مهدی شکری می باشد وصیت نامه ای که در منزل دارم اعتبار دارد فقط رد مظالم ده هزار تومان نوشتم که پنج هزار تومان صحیح است و بقیه مطالبش تقریبا با آن وصیت نامه مطابقت دارد. کم و زیاد و اشکال وصیت نامه را خودتان مرتب و عمل کنید. اگر احیاناً تا قبل از شهادتم منزل قدیم را نفروختید خلاصه به نحوی که اشکال پیش نیاید مسائل را حل کنید.
نماز اول وقت نماز اول وقت نماز اول وقت نماز جمعه نماز جمعه نماز جمعه تقوی تقوی تقوی گذشت گذشت گذشت صبر صبر صبر خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار

عزیزدفاع کنید بکشید و کشته شوید و می دانید که از نظر اسلام و بزرگان دین و پیشکسوتان بزرگترین پیروزی، بالا ترین مقام، برترین کامیابی، بالا ترین و بهترین امتیاز، عالی ترین و گران مایه ترین درجه رسیدن به فیض شهادت است و بهترین اوقات برای یک شهید لحظه ای است که پیروز مندانه به دست دشمنان اسلام جام شهادت را به لب گرفته و به بهای جان خریداری می کند که آن لحظه بهتر و گواراتر از نوشیدن آب خنک در روز گرم تابستان است. بگذریم بیاید به ندای هل من ناصر ینصرنی امام حسین لبیک بگوییم و همچون آن بزرگوار مرگ را با آغوش باز برای احیا ارزش های اسلام استقبال کنید و بدانید که بهشت در انتظار شماست که این کمترین بها ایثارگری شما می باشد بدانید که باب المجاهدین فردوس برین برای شما برویتان باز شده و کاخ های بهشتی را که خود با عملتان می سازید و با رنگ خونتان زینت می دهید و با نماز های شبتان آن را چراغانی می کنید و حوریان که از رحمت خدا هستند همه و همه برای بهترین خدمت به شما آماده هستند و امام حسین ع و شهدا والا مقام همچون حمزه سید الشهدا سید مظلوم بهشتی رئیس جمهور رجائی چهره های شاد آیت الله مطهری ها دستغیب ها مدنیها صدیقیها چمران ها شهیدان کربلا و کربلا های ایران همه و همه منتظر شما هستند و به شما خیر مقدم می گویند وهمه شما را به رهائی از زندان پر رنج و غم دنیا و در انجام وظیفه و رسیدن به پیروزی خدا پسندانه و بهشت برین بشارت می دهند و بدانید که پیامر اسلام فرموده دوست می دارم که در جبهه جهاد کنم و به شهادت برسم باز زنده شوم و جهاد کنم و کشته شوم و باز هم زنده شوم و به شهادت برسم این آرزوی پیشوای بزرگ همه مسلمانان و انسا های حق طب هست که این آرزو را دارد خداوند در قرآن کریم می فرماید و لئن قتلتم فی سبیل الله او متم لمغفره من الله و رحمته خیر مما یجمعون : اگر در راه خدا کشته شده و یا در مسیر جهاد فی سبیل الله مرگ شما را بگیرد به مغفرت و رحمتی از سوی خدا فائز خواهید گشت که بهتر از تمام چیزهایی است که در دنیا وجود دارد دثت کنید که جه عزتی خداوند به شهدا داد، خوشبخت کسانیکه با نثار هستی خود در این دنیا مشتری آن همه نعمتها و سرافرازی ها می شوند و چه بدبخت کسانی که این همهنعمت را به چند روز عیاشی و خوشگذرانی در این دنیای فانی مبادله میکنند و بدانید که پیامبر اکرم فرموده کسی که بمیرد و زمان جنگ و جهاد بوده و شرکت نکرده باشد به شاخه ای از نفاق مرده و روشن است که جای منافقین در پست ترین جای جنهم است ای عزیزان من مخصوصا جوانان عدم حضور شما در صحنه موجب ذلت ، خواری، بردگی، سرشکستگی، گرفتاری، وابستگی، فقر و تنگدستی، سیه روزی دنیا و آخرت خواهد بود و هرکس شرکت کند موجب سربلندی و سرافرازی روسفیدی و سعادت دنیا و آخرت است دستانی که توان جنگیدن را ندارد و با دلایلی از جبهه رفتن معاف هستید رزمندگان را پشتیبانی می کنید ـ خانواده های آنان سرکشی و کمک کنید نگذارید احساس تنهایی کنند به خانواده شهدا احترام بگذارید آنان را کمک روحی کنید و با مشکلات و ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و با تحول خود توی ذهن منافقین بزنید پشتیبان ولایت فقیه و روحانیت مبارز پشتیبان مسئولین مملکتی باشد تا ان شاءالله در دنیا و آخرت روسفید گردید
چند مطلبی هم به پدرو مادر و خانواده و همه اقوام همانطور که در آن وصیت نامه متذکر شدم ان شاءالله در تمام ابعاد زندگی فقط رضای خدا را در بگیرید.
پدر و مادر دلسوزم اگر نتوانستم این مدت عمرم را به طور شایسته در خدمت شما باشم و زحمات شبانه روزی شما را جبران کنم و مسئولیت فرزندی را ادا کنم طلب بخشش و گذشت میکنم و از همه حلالیت میطلبم ان شاءالله خدواند هم از شما راضی باشد. اگر سعادت شهادت نصیبم شد به خود بیالید و افتخار کنید که امانتی که از خداوند نزد شما بود این امانت را به خوبی سالم نگهدارید و به صاحب اصلیش پس دهه و سع یکنید در شهادتم در تشییع در شب هفت و … در گلزار در خانه در تمام اوقات مراسم کاری کنید که خداپسندانه باشد کاری کنید که روحم رنجیده نشود تشریفات و خرجهای آنچنانی را کنار بگذارید و به جای آن به آن خانواده هایی که جهازیه دخترشان را می توانند تهیه کنند کمک کنید یا به جبهه کمک کنید یا … و باعث شادی روحم شود و موقعی که میخواهند جنازه ام را داخل قبر بگذارند راضی نیستم در آن لحظه مادر و همسر و یا زن دیگری در میان آن جمعیت جنازه ام را ببینند اگر خواستید در بهشت معصومه یا جائی که خلاصه مناسب باشد و مطلب دیگر اینکه هر وقت خواستید گلزار روید در مواقع خلوات بروید

پیش از معرفی بفرمائید چه نسبتی با شهید دارید و خاطرات قبل از انقلاب شهید را بیان بفرمائید
بنده همسر شهید حاج غلامعلی ابراهیم هستم از خاطرات قبل از انقلاب که بسیار است یکی از شبها در منزل پدر شهید زندگی می کردیم یکی از شبها که در اتاق پرده زده بودیم داشتیم مواد منفجره درست می کردیم ( موادی بود که می کوبیدیم با گوشت کوب چوبی و بعد از یک پارچه نرم الک مانند رد می کردیم ) که ناگهان مادرش ساعت ۱۲:۳۰ بود که از خواب بیدار شده بود آمد و وارد اتاق شد و صدا زد که مادر چکار می کنی خانه را به آتش می کش. این چه برنامه است، چرا اینجور میکنی، اینها چی هستند. که خود شهید حاج غلامعلی فرمود مادر هیچی نگو ساکت باش صدایش را درنیاور اینها را درست می کنیم و برای کسی می بریم برای چند تا از بچه ها خواسته اند این مواد را برای سه راهی درست کردن، یکی دوبار دیگر مادرش رفت و برگشت و گفت شما هنوز مشغولید حاجی گفت که برنامه کارمان تا ساعت ۲و ۳ بعد از نصف شب طول می کشد شما برو بخواب که بابا بلند نشو و سر و صدا بلند کند نزدیکهای اذان صبح بود که کار ما تمام شد و سه راهی درست شده بود و آماده بود که آنها را کنار گذاشتیم و به استراحت مشغول شدیم
خاطرات دیگر را هم تعریف کنید.
خاطره دیگر یک روز ما ، در منزل نشسته بودیم و با مادر شهید و خواهر شهید مشغول بودیم که ناگهان کماندو ها ریختند داخل خانه وقتی می خواستند وارد شوند خواهر شهید که توی راهرو نشسته بود اینها را داخل کوچه و صدا زد مادر کماندوها مادرش در را بست و خودش پشت در قرار گرفت که آنها با قنداق تفنگی که دستشان بود انداختند لای در و در را باز کردند که وقتی در باز شد مادر شهید بین در و دیوار قرار گرفت با تفنگ چند تا توی کتف و پهلوی مادر شهید زدند یکی از کماندوها که حالا خودی بود یا مسلمان گفتند اگر خانم هستند نزنید که ریختند داخل حیاط منزل و چند تا تیر هوایی زدند و من مخفی شدم در زیر زمین و آنها مسلح آمدند جلوی زیرزمین که بیا برون من دیدم اینها مسلح هستند کمی ترسیدم و گفتم شما بروید کنار تا من بیایم وقتی از زیر زمین آ»دم بیرون اسلحه را به سمت من گرفتند و مسلح بود گفتند بگو این جوان کجا رفت گفتم من والا به خداندیدم هیچ کس را ندیدم حالا خود شهید از راه پشت بام از بامهای دیگر فرار کرده بود بعداً چندتا تیر هوایی داخل حیاط زدند و ریختند تمام شیشه ها را شکستند که عکس امام و حاج آقا مصطسفی جلو شیشه بود ما فقط ناراحت این بودیم که این عکسها را نبینند که اگر اینها را می دیدند پاره می کردند ما خیلی ناراحت می شدیم و بعد هم باز می گشتند یکی از اینها در آمد و گفت اگر این جوان را بگیریم خونش را سر می کشم. بعد از ظهر خود حاجی برگشت و ما گفتیم جریان را برای ایشان، قبل از اینکه حاجی بیاید ما عکسها را به یکی از همسایه ها دادیم و برد تا اگر بازگشتند اینها را نبینند شهید وقتی آمد رفت داخل اتاق پذیرایی دید عکسها جلو ـینه نیست سراغ آنها را گرفت اصلا نگفت که شیشه ها شکسته و یا شما ضربه دیدید و اذیت شدید و فقط سراغعکسها را گرفت و ما گفتیم داده ایم به همسایه ها و رفتیم و گرفتیم گوشه این عکسها نمی دانم چگونه شده بود که پاره شده بود حاجی خیلی ناراحت شد و به ما گفت به چه جرات این عکسها را پاره کردید شما می دانستید که من آنها را از جانم بیشتر می خواستم چرا این طور شد.
خاطره دیگر این بود که قبل از انقلاب نوارهای مذهبی زیادی می آوردند در منزل و تکثیر می کردند و تا نیمه های شب گوش می کردند و چندتایی از آنها را رونوشت می کردند و نکته های جالب را برداشت می کردند که یکسری از نوارها هنوز هم هستند و علامیه هایی که از امام تهیه می کردند و از جایی به دستشان می رسید و چخش می کردند بین رفقا میگفت به دردشان می خورد.
خاظره دیگری که به ذهنم رسید یک روز که شهید وارد منزل شد دیدم شهید دو دستش از مچ به پائین سوخته به طوری که پوست و گوشتهای دست پخته شده بود . ایشان حین اینکه مواد را امتحان میکردند مواد درون دستش منفجر شده بود وقتی من دیدم و سوال کردم که چی شده گفت ساکت باش مادرم نفهمد و آمد وارد اتاق شد تا دو روز بود من غذا که آماده می کردند می گرفتم و داخل دهانش میگذاشتم و نمی توانست با دستش هیچ کاری انجام دهد و برای نماز هم پارچه می انداختم و ایشان وضوی جبیره می ساخت.
بعد از دو روز که مادرش دستهایش را دید گفت چه شده ایشان گفتند رفتیم یک تیرآهن با دایی برداریم تیرآهن داغ بود و دستم را سوزاند و مادرش گفتند اینطور نیست من را خام نکن این هر جور بوده از انفجار مواد است که این طور شده که حاجی بعداً گفتند حالا که فهمیدی میخواهی چه کار کنی کار ما این است نه من و نه برادرم بچه های دیگری هم هستند که اگر اینها را ما انجام ندهیم کس دیگری نیست.
از سفارشات شهید چه چیزی به خاطر دارید؟
در مدتی که من با ایشان زندگی می کردم سفارشات بسیار زیاد است یکی در مورد حجاب که ایشان روی حجاب خیلی تاکید داشتند البته من خودم مقید بودم و ایشان به خواهرهایش به اقوام بنده و خودش و به هرکسی که به منزلشان رفت و آمد داشت زیاد تاکیید داشت روی حجاب و روی تقوا . به قناعت کردن چه در منزل و چه در جاهای دیگر می گفتند ما قناعت کنیم اگر چیزی اضافه آوردیم به فقرا نیازمندان کمک کنیم. دیگر درباره تربیت فرزندان که دوست داشت فرزندانش آن طور که خدا و ائمه خواسته اند تحویل جامعه شدند . هر دفعه که از جبهه می آمد و یا نامه می نوشت بسیار تاکیئ داشت روی این موضوع که غیبت نکنید، تهمت نزنید، دروغ نگوئید، و ایشان به خصوص نماز جمعه و نماز اول وقتش ترک نمی شد و در یک شبانه روز او ۳ ساعت بیشتر استراحت نداشتند نماز شب ایشان ترک نمی شه، بدون وضو وارد تختواب نمی شد این کارهایی که خودش انجام میداد به دیگران نیز سفارش میکرد ایشان میگفت به نماز جمعه مقید باشید وقتی می رفت گفت حتما بچه ها را به نماز جمعه ببر ئ به مادر و خواهر و اقوام می گفت نماز جمعه برای برنامه های سیاسی و عبادی به دردتان می خورد ترک نکنید در مورد خمس و زکات اگر اینجا بود هر چه که بود در منزل به گوشه گوشه اتاق پخش می کرد و ترازو می آورد و می کشید که یک مثقال کم و زیاد نباشد که اینجا نبود تاکید می کرد حساب سال منظم و مرتب انجام گیرد و هرچقدر خمس به اینها تعلق می گیرد ما ببریم به دفتر امام تحویل بدهیم.
از مجروح شدن شهید خاطراتی دارید کجا و چگونه؟
ایشان در مرحله دارخوین مجروح شدند از ناحیه کتف، شبی بود که امام فرماندهی کل قوا را از بنی صدر گرفته بود در آن حمله مجروح شدند و یک هفته در بیمارستان اهواز بستری بودندو ما اطلاع نداشتیم بعد از آ« که منتقل شدند به بیمارستان تهران زنگ زدند که من مجروح شدم و ناراحت نباشید چیزی نیست به برادرم بگوئید لباس بیاورد که من از بیمارستان مرخص شدم که مادر و برادرش بلافاصله ماشین گرفتند و رفتند به تهران و ماهم با خاله و خواهرش و اقوام راهی تهران شدیم وقتی که رسیدیم یک روحیه ای داشت که هیچ کس باور نمی کرد که مجروح است و یک هفته است که بستری شده وقتی که مادرش ناراحت شد و گریه کرد گفتند مادر این که چیزی نیست هستند کسانی کهدستشان را می دهند یا قظع نخاع می شوند اما این قدر گریه نمی کنند و شما بودی این ترکش ریزی که خورده ام ناراحت شده اید در حالی که این طور نبود و به قدری شدید مجروح شده بودند که می رفت کتفشان از هم جدا شود اما روحیه بالایی داشتند،
بعد از مجروحیت یکی دوهفته در منزل بودند و در این مدت یک ماشین خاکشیر و شکر و آبلیمو با چند تا از بچه ها آماده کردند و به طرف جبهه بردند.
مادرش می گفت شما هنوز کتفتان خوب نشده و دستش را با پارچه ای که دور گردن انداخته بود بسته بودند اما ایشان گفتند مادر آنجا اینقدر به این چیزها احتیاج دارند و من باید بروم آنها احتیاج داشته باشند و من اینجا باشم و از آن روز به بعد مدام و یکسره در جبهه بودند و در تمام عملیاتها شرکت می کردند و مجروح هم می شدند اما ایشان بستری نمی شدند و این زخمها را چیزی نمی دانستند
همچنین وقتی که چشمشان از خرده شیشه های ماشین که توسط خمپاره شکسته بود مجروح شده بود این شهید با همان چشمان به خط می رفت و در آنجا به او گفته بودند که مجروحیت چشمانت سنگین است و برگرد و ایشان برگشته بود پشت خط و پس از پانسمان بر می گردد دوباره به خط مقدم .