روحاني شهيد: علي اکبر بيگدلو فرزند: اسدالله
استان : زنجان شهرستان : زنجان
ولادت : ۱/۷/۱۳۰۳ شهادت : ۲۲/۱۲/۱۳۶۳- جزيره مجنون
آن که هلاک من همي خواهد و من سلامتش هرچه کند ز شاهدي کس نکند ملامتش
ميوه نميدهد به کس، باغ تفرج است و بس جز به نظر نميرسد سيب درخت قامتش
گرگ فتنهگر پر آشوب به هيچ کس وفا نکرد و عهد و پيماني را به سر نبرد؛ اما متحيران ساده لوح همچنان به دامنش آويختند و لبخند شوم اين مادر فرزندکش را واقع پنداشتند و به اين آبستني بيوفا دل خوش کردند؛ اينان مادر خاک را مقر گرفتند و به کشته اين کشتزار ديو کشته گرديدند.
اما اين تمام قصه نيست؛ چرا که در دل همين مغاک ظلمت و زير اين آبگينه طارم ماه
پرستاني که کام دل اندر کام شکستند و به آغوش نهنگ نيلگون شتافتند، تا فرياد زنند
که در نگار ضميرشان جز عطش قرب يار چيزي نيست و گمشدهشان تنها کليد آسمان است و
بس. کم نيستند کساني همچون علي اکبر بيگدلو . شهيدي از ديار ارادتمندان سلسله نور
و زادگان سالار
بيت الحرم.
علي اکبر بيگدلو در سال ۱۳۰۳ آلاچيق مهر و محبت اسدالله، پدر مؤمنش را از
وجودش گرم ساخت و بر رخسار خسته مادر نور شادي نشاند. در سايه مهربانيها و عرق
جبين پدر و تپش مهر و عاطفههاي مادر رشد کرد و کوچه پس کوچههاي ايام را طي کرد.
در ابتداي جاده سبز کمال باران ابر رحمت الهي غبار دنيا از برابر چشم خداخواه او
پاک کرد و با جد و جهد
مردانهاش براي انتخاب راهي بس خطير ميان بربست. او مثل خيليها از نان و آب کرسي
خاک برگرفت و از گريه آسمان و آب معنوي نور دهنده مغاک ظلمت، تجربهها اندوخت.
آنگاه که آهنگ ميدانگاه علم را نمود، آنگاه که از آستان عدم روي گردانيد
و وراي فلک افلاک را نظاره کرد، آنگاه که خلوت گزيد و خود را گرفتار لعل ماه وش
حق ديد، همه جا و همه حال در پي خدا بود و بس. که اگر نبود، در اوج تعلق و دلبستگي
ورق نميدريد و کوس رفتن سر نميداد. او خانواده غريبش را
-همسر،چهار پسر و چهار دختر- همه و همه را گذاشت و گذشت و اين امري نه چندان سهل
بود که اگر خدا در منظر نباشد؛ امري بس مشکل، که محال است. و او در مکتب دين آب
خورده بود و از اين آب حيات بود که کام تشنه جان خويش را به تيغ آب، شيرين ساخت و
مرجان فشاند تا دست افشاند.
داروي دل نميکنـم کآنـکه مـريـض شـد هيـچ دوا نيـاورد بـاز بـه استـقـامـتش
هرکه فدا نميکند ديني و دين و مال و سر گو غم نيکوان مخور تا نخوري ندادمتش
او مجنون يار بود و مجنون شاهد عروج او. در ۲۲/۱۲/۱۳۶۳ سري که عمري در پيشگاه عظمت حق سجده عبوديت و بندگي بوسيده بود، شرار خشم عدو را براي آخرين بار بوسيد تا بهانه رفتنش را کامل کند.
«يادش گرامي و راهش پر رهرو باد»