بسمه تعالی
شهید: رضا ابراهیمی
نام پدر: مصیب
تاریخ ولادت:۰۶/۰۲/۱۳۴۵
تاریخ شهادت:۱۰/۰۲/۱۳۶۵
محل شهادت:
عملیات:
نشانی مزار: گلزار شه
دا قطعه ۹ ردیف۹ شماره ۴۰۸

شهید رضا ابراهیمی ۱۶ سال سن بیشتر نداشت که به جبهه رفت برای اینکه او را به جبهه ببرند کفشی با پاشنه های بلند پوشیده بود تا به وسیله آن بلندتر به نظر برسد برای دوره آموزشی ۲ ماه او را به تهران اعزام کردند ولی از ترس اینکه متوجه کم بودن سنش بشوند خود را در سنگر زیر پتو مخفی میکرد.
وی قبل از شهادتش یکبار بدنش سوخته بود ، پدرش هم در آن زمان در جبهه بود مسولین به طرف من آمدند و گفتند آیا می خواهی تو را به مشهد ببرند من در جواب به آنها گفتم الان که وقت مشهد رفتن نیست به هرحال مرا راهی مشهد کردند وقتی به مشهد رسیدم متوجه شدم به علت سوختگی و نبودن هواپیما به سمت تهران او را به بیمارستان مشهد منتقل کرده اند بعد از مدتی او را به بیمارستان نکویی قم انتقال دادند که بعدها به طور کامل بهبود یافت
مصاحبه کننده:نرگس ملائی
راوی :زهرا ابراهیمی

وصیت نامه برادر شهید رضا ابراهیمی
ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون
آنهائی که در راه خدا کشته شوند آنها را مرده نپندارید بلکه آنها زندگانی هستند که نزد خدا روزی میخورند.
سلام و درود خداوند به پیامبران راستین که انسانها را از گمراهی نجات دادند سلام به امام عصر حضرت مهدی(عج) موعود نائب بر حق آن حضرت امام خمینی ابراهیم زمان و بت شکن قرن بیستم. سلام من به پدرم و مادرم که مرا اسماعیل گونه تربیت کردند و به و به قربانگاه شهادت فرستادند سلام من به پدرم که برایم یک کوه بود و پناه گاهی بزرگ و استوار بود . وسلام گرم من به مادر عزیز و مهربانم که مرا در آغوش گرم خود آنچنان تربیت و پرورش داد که لایق شهادت شوم . سلام من به خواهرانم و برادران عزیزم که میدانم راه مرا ادامه خواهند داد و کاخهای ظلمی را که هزاران نوجوان مثل مرا به خاک خون کشیده اند خراب و ویران خواهند کرد . ای مادر عزیزم و ای پدر مهربان میدانم بعضی وقتها نافرمانی کردم و شما را نارحت نمودم ولی مرا ببخشید و من خیلی دوست داشتم در آخرین لحظات شما را می دیدم و از شما حلالیت میخواستم ولی حیف که دشمن ستمکار مجالم نداد.
مادرجان، پدرجان،خواهران و برادران در شهادت من ناراحت نباشید و گریه نکنید چون که مکتب ما مکتب شهادت است مادرجان یک خواهش و کمک در این آخرین لحظات از تو دارم و آن اینکه زینب گونه عمل کنی در شهادت من گریه نکنی و افتخار کنی که مادر شهید هستی و پیام مرا زینب گونه به گوش جهانیان برسان و بگو تا انقلاب مهدی نهضت ادامه دارد .
و تا زمانی که کفر بر جهان حاکم است جهاد و شهادت ادامه دارد و یک پیامی به تمامی دوستان و آشنایان مخصوصاً پدر و مادرم و آن اینکه امام امت خمینی عزیز را دعا کنید او بود که ما را از جور طاغوت نجات داد این پیر جماران را و این پدر ممستضعفان را در موقع نماز دعا کنید و طول عمر او را تا انقلاب حضرت مهدی (عج) از خداوند متعال بخواهید .
پدر و مادر عزیزم ممکن است جسم من به دست شما نرسد بر این موضوع ناراحت نباشید زیرا هزاران نوجواتن در صحرای شهادت به خاک و خون کشیده شدند و جسمشان به دست خانواده هایشان نرسید و اگر جسم من بدست شما رسید آن را در گلستان شهدا دفن کنید .
چون که در آنجا عاشقان خدا خوابیده اند آنها یاحسین گفتند ولی به کربلای حسین نرسیدند شهادت برای من شیرین تر از حجله عروسی است و من شهادت را با آغوش باز می پذیرم و افتخار میکنم که خداوند مرا لایق شهادت کرده است و دیگر پیامی ندارم و در این آخرین لحظات امام عزیز را دعا می کنم .
والسلام علیکم و رحمت الله
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار