شهید جواد امینی بیات

فرزند: موسی

تاریخ ولادت: ۰۰/۰۰/۱۳۴۹

تاریخ شهادت: ۰۳/۰۶/۱۳۶۶خط پدافندی شلمچه

آدرس مزار: گلزار مطهر علی بن جعفر قطعه ۱۵ردیف۱۴ شماره ۷۳۳

جواد امینی بیات

با آن سن و سال کمی که داشت همه فن حریف بود. دل کوچیکش برای اسلام می تپید آرزویش شده بود. زودتر قد بکشد تا بتواند در بسیج محل شرکت کند دوازده سال بیشتر نداشت به خاطر سن کمش قبول نمی کردند. مدام از مادر می پرسید کی قد می کشم کی بزرگتر می شوم که بتوانم به جبهه بروم. به هرطریقی که بود وارد بسیج شد آموزش دید و بیشتر شبها را پاسداری می داد.

زیر یکی از صندلی ها پنهان شده بود اگر پیدایش میکردند از همان وسط راه بر می گشتند. از آن زیر به پاها نگاه می انداخت و با حسرت می گفت کاش من هم به این قامت و سن و سال بودم که مجبور نباشم با هزار دلهره خودم را به قافله شهدا برسانم. اتوبوس از در پادگان ۲۱ حمزه رد شد. همه پیاده شدند. او هم به دنبالشان راه افتاد که به یکباره یکی مچش را گرفت. و گفت: کجا؟! آّب دهانش را بلعید و گفت آمده ام آموزش ببینم.

بیا برو بچه به بازی ات برس الان وقت این کارهایت نیست. با اصرار و تمنا توانست آنجا باشد. هر کاری را که به او می سپردند را بدون فکر کردن به سخت بودنش انجام می داد. همین که خود را بین بسیجیان می دید احساس می کرد یک قدم به جبهه نزدیکتر شده است و این رضایت قلبی اش را در راستای مفید واقع شدن برای اسلام تشدید می کرد.

طولی نکشیده بود که دو برادر بزرگترش به شهادت رسیده بودند. حالا که خود را به هر زحمتی به معرکه رسانده بود. فرمانده اعلام کرد کسی حق ندارد جواد را به خط مقدم ببرد. در سنگر مشغول دادن شربت به همسنگرانش بود لیوان را به دست یکی از بچه داد و گفت: دلم می خواهد به پدر و مادرم کمک کنم درسم را بخوانم اما چکنم که اینجا …

همان لحظه خمپاره، سنگر و جواد هفده ساله را به هم دوخت.