خرمشهر در محاصره بود و هر روز حلقه این محاصره تنگ تر می شد. با بهرام رفتیم که وسایلی را به دست بچه های مستقر در خرمشهر برسانیم فرمانده نیروهای خرمشهر گفت دیگر فردا به خرمشهر نیایید با این اوضاع معلوم نیست که بتوانید برگردید. فردا اما بهرام مصمم بود که به هر صورتی که شده خود را به بچه های مستقر در خرمشهر برساند و رفت آن روز آخرین باری بود که بهرام را دیدم. او و همرزمانش تا آخرین قطره خون خود در مقابل دشمن ایستادند، و من هنوز چشم به راهم تا شاید اثری از پیکر بهرام برایمان بیاورند . آخر بهرام مفقود الاثر است.