
آخرین دیدار
آخرین باری که می رفت گفت: «ما که رفتیم. عمودی می ریم، افقی برمی گردیم، شکلات پیچم می کنند و براتون میارنم. » گفتم: «این چه حرفیه که می زنی؟ » گفت: «آبجی این دفعه دیگه برگشتنی تو کار نیست. مشاهده
آخرین باری که می رفت گفت: «ما که رفتیم. عمودی می ریم، افقی برمی گردیم، شکلات پیچم می کنند و براتون میارنم. » گفتم: «این چه حرفیه که می زنی؟ » گفت: «آبجی این دفعه دیگه برگشتنی تو کار نیست. مشاهده
دو روز بعد از عملیات والفجر ۱۰ بود که به خانه برگشتیم. خیلی ناراحت بودم. یاد بچه ها از خاطرم نمی رفت. شب در عالم رؤیا، خواب گلزار شهدا را دیدم که در قطعه شهدای کربلای ۵، آقایی روی منبر مشاهده
روی چه حسابی! تازه فرمانده گردان شده بود. مسئولیتی که خیلی از قبولش کراهت داشت و راضی نبود. رفته بود توی حال خودش. یک گوشه می نشست و می رفت توی فکر. یک بار که سرزده وارد اتاق شدم دیدم مشاهده
بهترین و آخرین سفر بهترین مسافرت ما دو ماه قبل از شهادت شان بود. فرمانده انتظامی چند روزی فرماندهان و خانواده هایشان را برای مشهد مقدس دعوت کرده بود. ما و بچه ها به همسرم پیله کردیم که به اتفاق مشاهده
دل شیر! توی اسارت خیلی تعریف کارهاش رو می شنیدیم؛ خیلی شجاع بود. همه عملیات های خطرناک رو قبول می کرد. هر کس عذری داشت و قبول نمی کرد، عباس داوطلبانه به صورت جایگزین به مأموریت جنگی می رفت. در مشاهده
شفاعت همه مردم قم دو روز بعد از عملیات والفجر ۱۰ بود که به خانه برگشتیم. خیلی ناراحت بودم. یاد بچه ها از خاطرم نمی رفت. شب در عالم رؤیا، خواب گلزار شهدا را دیدم که در قطعه شهدای کربلای مشاهده