بسمه تعالی
شهید نور الله باقری
فرزند: علیرضا
متولد: ۰۳/۰۳/۱۳۴۳
تحصیلات:
شغل:
شهادت: ۱۳۶۱
آدرس مزار: گلزار مطهر علی بن جعفر ع قطعه ۱ ردیف ۱ شماره ۱
بسمه تعالی
زندگی نامه شهید نور الله باقری
نورالله باقري در سال ۱۳۴۳ بود كه نورالله در يكي از محلههاي تهران در خانوادهاي بيآلايش ديده به جهان گشود.
در همان آغاز كودكي علاقه به اسلام و قرآن از روي او مشخص بود و هر چه بر عمر او ميگذشت علاقة او نسبت به مسائل اسلامي بيشتر ميشد.
نورالله دوران تحصيل ابتدايي را پشت سر گذاشت و پس از مدتي به همراه خانواده از تهران به قم عزيمت نمود و پس از آن هم به دلايل مختلفي از صحنة علم و دانش كناره گرفت ولي هر روز كه ميگذشت بر معارف ديني خود ميافزود.
او كه شغل نجاري مشغول شده بود شركت در مخافل فرهنگي، اجتماعي و سياسي را سرلوحة اوور خويش قرار داد. با اوگيري مبارزات سياسي ملت بر عليه رژيم شاه او هم در صف مخالفان رژيم در تظاهرات و پخش اعلاميه و ديگر فعاليتهاي سياسي ديده ميشد.
علاقة به امام از خصوصيات بارز او بود به گونهاي كه هنوز چيزي از انقلاب نگذشته بود كه به نداي رهبرش لبيك گفت و براي برقراري امنيت در كنار ديگر نيروها به شمال غرب كشور (مهاباد) اعزام شد، ولي از آنجايي كه تجاوز عراق به ايران هم اوج گرفته بود براي مرتبه دوم از طرف بسيح قم به جبهه جنوب عزيمت كرد.
مدتي بيش نگذشته بود كه در تاريخ ۲۷/۲/۱۳۶۱ در منطقه عملياتي خرمشهر به شهادت رسيد.
خاطرهاي از شهيد:
شب تاريكي بود. يك گروه هفت نفره بوديم كه در سنگر نشسته بوديم، هر كس به طريقي حالت روحاني و عطر معنويت را در سنگر پراكنده بود، نميدانم چگوه آن حالت را وصف كنم.
فقط ميتوانم بگويم لحظة وصال نزديك شده بود. نورالله هم مانند بقيه مشغول نماز و دعا و راز و نياز بوده، گويي كه ميدانست اين آخرين نماز او است. نمازش بيشتر به نماز وداع شبيه بود. آهنگ وصل از قرائتش برميخواست.
آه خدايا: قرار است چه اتفاقي بيافتد. هيچ وقت ديوارهاي سنگر اين گونه بوي عشق نميداد. و ناگه صداي خمپارهاي نظرم را جلب كرد، همه جا را گرد و غبار پوشاند و آنجا بود كه سر پرسوداي نورالله از بدن جدا و بدن مباركش هم تكه تكه شد. آري آن شش نفر با هم به لقاءالله پيوستند و حال من ماندهام و هزار مسئوليت ….
«والسلام»
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام بر امام امّت و پدر و مادر و خواهر و برادر و همة خويشان خود پدر عزيزم و مادر عزيزم از اين كه مرا بزرگ كردهايد و مرا به جبهه فرستاديد تا با اين دشمنان انقلاب بجنگم و دين خود را به اين انقلاب ادا كنم ولي با رفتن من ناراحت نباشيد و گريه نكنيد از برادرم باقر خواهش ميكنم كه فاطمه را اذّيت نكند چون او مريض است از پدر و مادر و برادر خواهران اگر هر خوبي هر بدي از من ديديد حلال كنيد من كمي پول در بانك صادرات قم كه همة آن را بدهيد تا برايم نماز و روزه بخوانند و ۵۵۰ تومان از استاد قربان ميخواهم چون كه روزگار كردهام استاد قربان ۲۰۰ تومان هم ميخواهم كه روي هم ميشود ۵۵۰ تومان كه اگر روزي ۳۵ تومان خساب كند و به ابوالضل محمّد حسيني ۵۰ ريال بدهيد.
ديگر عرضي ندارم به جز سلامتي شما خويشان و همسايگان. وسلام عليكم و رحمت الله و بركاته
نورالله باقري ۱۳/۸/۱۳۶۰
«درود بر امام خميني و ملّت شهيدپرور ايران»