بسمه تعالی

الا بذکر الله تطمئن القلوب

وصیتنامه:ناصر اوغری           فرزند:کتابعلی

«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»

خدایا می دانی که چه می کشیم، پنداری که چون شمع ذوب می شویم. ما از مردن نمی هراسیم، امّا می ترسیم بعد از ما ایمان را سر ببرند و اگر بسوزیم هم که روشنایی می رود و جای خود را دوباره به شب می سپارد، پس چه باید کرد. از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از دیگر سو باید شهید بشویم تا آینده بماند. هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید بمانیم تا فردا شهید نشود، عجب دردی، چه می شد امروز شهید می شدیم و فردا زنده می شدیم و دوباره شهید شویم. آری همۀ یاران سوی مرگ رفتند، در حالیکه نگران فردا بودند.

پس از ستایش و حمد خداوند سبحان و درود بر رسول اکرم و ائمۀ اطهار بالاخص حضرت مهدی (عج) و نائب بر حقش امام خمینی رهبر کبیرانقلاب اسلامی ایران و ملت شهید پرور ایران و با سلام بر مادر و خوهران و برادران و تمامی دوستان و آشنایان من دیپلمۀ وظیفه ناصر اوغری بر اساس رسالت و مسئولیتی که حس نمودم در راه الله و برای پاسداری و حراست از انقلاب کبیر اسلامی که خونبهای بیش از ۱۶۰ هزار کشته و مجروح است به خدمت مقدّس سربازی شرفیاب شدم و امید  آن دارم که هر چه سریعتر نیز من ودوستان را عازم جبهه های حق علیه باطل بگردانند چون یکی از اصولی که در مکتب اسلام وجود دارد ایمان و دیگری معاد است مسائلی که وجود یا عدم اعتقاد به آنها می تواند جهت زندگی انسان را تغیر دهد، یعنی وقتی انسان معتقد شد که در ورای این زندگی مادی و دنیوی، زندگی دیگری وجود دارد که شکل و فرم آن بستگی به زندگی این دنیا دارد و دقیقاً نتیجۀ اعمال این دنیاست در آنوقت ضامن اجرای دستورات این مکتب و همین عقیدۀ او به مکتب و به معاد و ایمان می گردد، چه در صورت عدم انجام این دستورات، زندگانی بدی را برای خود درست کرده است. در قرآن کریم آمده است: الا بذکر الله تطمئنّ القلوب. یعنی بدرستی که با ذکر خدا و با یاد خدا دلها آرامش می گیرد. با خانوادۀ عزیزم، دوستان و آشنایان که از من رنجیده اید امیدوارم مرا ببخشید، از تمامی همسایگان ـ اقوام و خانوادۀ محبوبم تمنای حلالیّت دارم. مادر جان تو برایم همواره مادری نمونه بودی آنچنان که همیشه آرزو می کردم تا توفیقی بیابم و شرح حالت را بعنوان زنی از زنان قهرمان بنویسم تا سرمشقی برای دیگران نیز باشد. مادر جان تو شغل مادری و تربیت فرزندانت را به عنوان عبادتی بزرگ و تکلیفی الهی می دانستی و در قبال آن خود را شرمنده می دانم از اینکه نتوانستم لااقل ذره ای از این همه زحمات و محبتهای شما را جبران نمایم امّا قول می دهم که انشاء الله با دعای خیر شما و یاری خداوند سبحان همیشه در صراط مستقیم قدم بردارم و سیر بندگی خدا را بپیمایم و مسلماً از بزرگترین آروزهای شما دربارۀ فرزندانت نیز همین می باشد. و از تو ای داماد عزیزمان اکبر آقا که در این چند سال همچون برادر بزرگتری و حتی همانند پدری برای ما دلسوزی می کردی و خیلی متشکرم از نصایح و زحمتهای تو برادر بزرگوارم و فقط یک تمنّای دیگر دارم که ای برادر جانم اکبر آقا، خانواده ام را اوّل به خدا و بعداً به شما می سپارم باشد که خدا یارت و مددکارت. و برادر عزیزم آقا رسول و خواهران گرامیم و تو ای مادر عزیزم و ای مهربانتر از جانم اگر احیاناً در خانه ناراحتیهایی از بنده حقیرتان مشاهده نموده اید مرا ببخشید من اشتباه بزرگی می کردم که امیدوارم خداوند قادر و توانا مرا ببخشد و نکته ای را که می خواستم بعرض شما خانوادۀ عزیزم معروض دارم و ضروری بود این است که من یک وصیتنامۀ دیگر در دوران قبل از دورۀ مقدس سربازی نوشته ام که در پشت عکس امام در راه پلۀه در قسمتی که می رویم بالا یعنی از پله های روبروی کمد دیواری که بالا می رویم بالای سرمان در قسمت شیب دار پشت عکس امام قرار داده ام که می توانید اطلاعات بیشتر را از داخل آن پیدا کنید و بخوانید و در مورد دارائیهائیکه از پدرم به من ارث رسیده یک سوم آن را برایم روزه و نماز قضا بگیرید و دو سوم بقیه را بین مادر و خواهران و برادرانم تقسیم کنید (بطورمساوی). دیگر عرضی ندارم و السلام. فقط ای دوستان و ای خانوادۀ عزیزم امام امت را دعا کنید و قشر روحانیت اصیل را که رگهای این انقلاب است مستحکم سازید.

خداوند می فرماید: هنگامیکه رزمندگان برای  رفتن به سوی جبهه آماده می شوند در برابر ملائکه نسبت به چنین انسانهائی افتخار می کنم.

جبهه آزماشگاهی است که انسان می تواند میزان وابستگی اش را به عالم مادی بسنجد.

۹/۱۲/۶۱ داخل سنگر