نام :محمد
نام خانوادگى :قايمى
نام پدر :رحمت‌اله
تاريخ‌تولد :۰۶/۰۱/۱۳۴۳
ش.ش :۳
محل‌صدورشناسنامه :رودسر
تاريخ شهادت :۱۰/۰۱/۶۰
نوع حادثه :حوادث‌مربوطبه‌جنگ‌تحميلى
شرح حادثه :حوادث ناشى ازدرگيرى مستقيم بادشمن-توسطدشمن‌درجبهه
استان :بنيادشهيد استان‌گيلان
شهر :اداره‌بنيادشهيدرودسر

وصيت‌نامه :وصيت نامه شهيد محمد قايمى

خدمت پدر بزرگوارم سلام
بعد از سلام سلامتى شما را از درگاه خداوند خواهانم اميدوارم كه در اين موقعيت حساس خوب و خوش بوده باشيد
نامه يك سرباز اسلام پايدار قرآن
تفنگم را بياوريد تا سينه دشمن را سوراخ سوراخ كنم كه ديگر تحمل اين همه نارمى و نامردمى را ندارم آخر مگر اين ملت آزاد يخواه و حق پرست چه كرده است كه اينچنين نا جوانمردانه عليهش بسيج گشته ايد ؟ آخر مگر در اين دنيا استقلال و آزادى جرم است كه اينچنين ملتهاى آزاديخواه را به محاصره اقتصادى و نظامى مى كشيد.
كفنم را بياوريد تا بر پوشم كه خون من از خون حسين و على هزار شهيد بخون خفته رنگين تر نيست به جهانخواران شرق و غرب بگوييد كه اگر خانه و كاشانه ام را به آتش بكشيد اگر خانواده ام را به اسارت بريد اگر پول و ثروتى را كه ندارم تاراج كنيد و اگر گلوله هاى شما قلبم را سوراخ كند ارزوى شنيدن يك كلمه ضعف و زبونى از دهانم را در آرزوى فروختن دينم را به گور خواهيد برد ؟
به آنها بگوييد اگر پيكرم را صد پاره كنيد . اگر پاره هاى تنم را به آتش بسوزانيد اگر خاكسترم را در دريا بريزيد از دل امواج خروشان دريا صدايم را خواهيد شنيد كه فرياد مى زنم اسلام پيروز است – منافق نابود است . پدر جان اگر شهيد شدم مرا تشييع جنازه نكنيد كه از روى هزاران شهيدى كه بى هيچ تشييع جانشان را در راه انقلاب فدا كردند شرمنده ام .
بر روى سنگ قبرم اسمم را ننويسيد مى خواهم همچون دهها هزار شهيد ديگر گمنام باقى بمانم اگر خواستيد فقط اين جمله را بنويسيد پر كاهى تقديم به آستانه كبريايى الله

خاطره


با سلام و آرزوي توفيق
انقلاب يعني دگرگوني يعني پيش بسوي عدالت آنهم در قالب جمهوري اسلامي سخن از محمد گفتن دشوار و سخت است آنها عرشيان بودند و ما خاكيان را كجا مي برند مگر اينكه آنها ما را فراموش نكنند كه هر جا دچار لغزندگي شديم بما تذكر بدهند : باز هم سعادت نصيب من نشد كه سخن بگويم از شهدا تا شايد مروري باشد كه به سوي راهش بروم باري محمد سنبل و الگوي جوانان آزاركي بود ما كه در روستايي زندگي مي كنيم كه چهره طبيعت با زيبايي خاص خود بر روي سفره ما گسترده شده است و مردم مان آن سخت كوش و پر تلاش و ديندار و پاي بند جوانان آن هم الگوي خوبيها و ايثار و شهادت محمد با برادرم نزديك بود آنزمان تنها جايي كه ضبط صوت داشتند ما بوديم چهره انقلاب ي در مثال زدني بود نوارا زحم مي آورد و آواي غفاري صنانعي و ديگر علماي مبارز را گوش مي داد و جملات انقلابي را تكه تكه مي نوشت و تكثير و سپس ما توسط دوستان دست به دست مي داديم . اين بار نمي نشست مگر با هدايت روحاني انقلابي مبارز خستگي ناپذير حجه الاسلام حاج آقا قائمي پدر بزرگوارش او خود را اماده مبارزه تا مرز شهادت كرده بود و در اين راه در چند بعد مبارزه مي كرد يكي در سنگر علم و دانش كه آگاهي از امداد و العلما افضل من و ماء الشهدا قلم دانشمند متعهد و آگاه از از شهيد با تعهدات قلم شهيد پرور است كلاسهاي قرآن و آموزشهاي ديني كانديدار بود ديگري در تكثير سخنان انقلابيون مهمتر از آن مبارزه ي با منافقان منطقه بخصوص منافقين بي بالان كه حتي به علت تهديد هاي آنان تمام محل آزادگي سنگر بندي شده بود و حتي آنها در درون خانه هايشان چه در شي و چه در روز امنيت نداشتند رودسر دسته جوانان مبارز روستاي ما بود كه مثل شيرمي غيد و از اسلام دفاع مي كرد و آنقدر مبارزه كرد و كرد و تا بد معبودش رسيد و آرام گرفت و چهره زيباي خود را با لباس شهادت زيباتر كرد و ما مانديم و با كوله باري از مسئوليت كه بايد دائماً حفاظت از همه دستاوردها بنماييم و اميدواريم كه بر نفس خوئ هم پيروز بشويم تا آنها به ما لبخند بزنند چون لبخند گل زيباست
در دام تو محبوسم در دست تو مغلوبم
وز ذوق تو مدهوشم در وصف تو حيرانم
راهش پر رهرو باد

زندگي نامه شهيد محمد قائمي
برادر شهيد محمد قائمي در سال ۱۳۴۰ در آزاركي از توابع رحيم آباد در يك خانواده روحاني چشم به جهان گشود دوره تحصيلات ابتدائي را در قم سپري نمود ولي به ؟؟؟؟؟ مختلف ترك تحصيل كرد . بعد از آن با موردي ناچيز در يك جوشكاري مشغول بكار شد اما اين كار مورد علاقه اش نبود . لهذا به كمك رانندگي در خوانسار مشغول شد . در اوج انقلاب به خانه بازگشت و در تظاهرات و راهپيمايي شركت نمود بيشتر اوقات اعلاميه امام و مراجع تقليد و نوارهاي مذهبي سياسي را از قم به شهر ديگر مي برد و در حد فكر ؟؟؟؟ شايسته اي داشت تا سرانجام چندين بار در خيابان هاي قم به وسيله گارد ضد ملي طاغوت دستگير و مجروح و مصدوم گرديد و يكبار در شهرباني قم به زندان گرفتار و بعد از شكنجه آزاد گرديد و بطوريكه تا مدتي مريض بود مخصوصاً كمرش بر اثر ضربات باطوم و لگد درد شديدي داشت تا آنجا كه نمي توانست راه برود بعد از پيروزي انقلاب با شروع درگيري كردستان و بريدن سرپاسداران در پاوه محمد از پدرش خواست كه اسمش را در بسيج قم ثبت نمايد تا براي سركوبي ضد انقلاب به كردستان برود ولي پدرش به خاطر سن كمش به اين تقاضا جواب مثبت نداد . در ضمن چون به رهبري خميني كبير آگاهانه گردن نهاده بود با شروع جنگ بين كفر و اسلام به نداي وي پاسخ گفت و در همان اوايل جنگ خود را به خوزستان رسانيد و پس از ۶ ماه جنگيدن بر عليه كفر سرانجام در تاريخ ۱۰/۱/۶۰ در جبهه دب حردان به نداي حسين لبيك گفت و به خيل شهداي كربلا خوزستان پيوست .
روحش شاد و راهش مستدام باد.