روحانی شهید محمدتقی شرعی فرزند محمدعلی است. اول فروردین سال ۱۳۴۰ ۱۳۴۰در شهر مقدس قم در خانواده ای روحانی قدم به دنیا نهاد .پدرش مردی از سلک مبلغان دین بود که در باران ایمان و زلال اعتقاداتش، گلبرگهای جان محمدتقی را شاداب و زنده ساخت. جاده فرداها در پرتو توحید و ولایت در برابر چشمان کمال محمدتقی روزهای روشن و پرفروغی شد که او را تا اقیانوس مهروزی‌ها و خداخواهی‌ها بالا برد.این را از فراز‌های وصیت نامه مبارکش می‌شود خواند؛ آنجا که به خدا عرضه می‌دارد:
 «خدایا! از عهده شکر والدین تقوا پیشه بر نیامدم. خدایا، مادرم را که جلوه محبت توست صبر عطا فرما … و پدرم که نعمت اعتقادات صحيح را از وی دارم … »
شهید در دوران کودکی به بیماری سختی مبتلا شد که باتوسل به ساحت مقدس حضرت ثامن الائمه زندگی مجدد یافت .
ایشان دوران ابتدایی و راهنمایی را در حالیکه شاهد دستگیری پدر و طعم تلخ زندانی شدن او و تحمل فراقش راچشید ، با موفقیت طی کرد و در هنرستان صنعتی قم ادامه مسیر داد .
 با راهنمایی یکی از دوستان دلسوز و متدین خود تحصیل در هنرستان را رها کرده و به جمع پویندگان راه قرآن و سنت پیوست و راهی حوزه علمیه شد تا در عمل به رسالتی سنگین، از ارزشهای ناب دین حمایت کند و در مدرسه مبارکه رضویه به تحصیل دینی مشغول شد.
در کنار دروس حوزه باتمام کمی سن و سال لحظه ای از مبارزه و پخش اعلامیه و… فرو گذار نکرد.
در انقلاب نیز همه کاری می کرد. تشویق مردم به تظاهرات و بیرون آمدن از خانه ، کمک به سربازان و درجه داران برای فرار از ارتش ، تهیه موادانفجاری و… تا آنکه انقلاب به پیروزی رسید .
باتمام مسئولیت هایی که داشت به وضع خانه خوب می رسید و در امور منزل به همسر خویش کمک می کرد و جهت همکاری با او فرزند خردسالش را باخود به محیط کار می برد .
از خصوصیات بارز شهید محمد تقی که از مرحوم جدش به ارث برده بود  دلدادگی و محبتش نسبت به خاندان مطهر پیامبر اکرم مخصوصا صدیقه کبری (س) بود.
همچنین ایشان ارادت بسیاری به حضرت بقیه الله داشتند که این جمله زینت بخش  تمام صفحات دفاتر درسی او بود :
لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم . صلوه الله علیک یا اباصالح المهدی یا مولای ادرکنی .
علاقه شدیدی هم به رهبر معظم انقلاب نیز از همان جا سرچشمه می گیرد.
از حضورش در جبهه حتی برای نزدیک ترین افراد هم چیزی نگفتند .
او حوزه‌های علمیه را مهد تحقق نظام اسلامی می‌دانست و دغدغه پاسداری از حریم حوزه‌های علمیه و نظام دین را داشت. و همین دغدغه نیز او را راهی جبهه نمود تا از ناموسی که به آن اعتقاد داشت، حراست نماید. او چیزی به قیمت جان در کف نهاد و در دفاع از باورهایش مردانه عزم ميدان کرد. او می‌خواست آسمان شهرش از هجوم ابر سیاه تعدی و تجاوز در امان باشد؛ پس مردانه جنگید و از عصاره جان و خون قلبش مایه گذاشت تا در عمل فریاد زند که:
گر مرد رهی میان خون خون باید رفت                و ز بستر عافيت برون بايد رفت
و اینکه مرد را به تیغ برهنه محک می‌زنند. آن‌ها که حاشیه عافیت طلبیده، در جاه و جلال، مال و منال و پست و مقام غرقه‌اند و فریاد دین و دین‌داری می‌زنند، چقدرغریبه‌اند.
آخرین بار که تصمیم به عزیمت داشتند دوبار به استخاره از قرآن متوسل شدند که هر بار آیه مبشر (سوره احزاب آیه ۲۳) و (سوره نساء آیه ۷۴) او را به رفتن تحریص می کند .
سرانجام مورخ ۱۳۶۵/۱۲/۱۸زمانیکه ایشان جهت بررسی اوضاع خاکریزها با یکی از برادران رفته بودند به دست خفاشان بعثی شمع وجود ایشان براثر اصابت ترکش از ناحیه سر و پهلو راست به خاموشی گرائید و به فیض عظیم شهادت نائل آمدند .
«روحش شاد و راهش پر رهرو باد»