شهید عبدالله مهرورز یوسف فرزند عباس در سال ۱۳۴۴ در طالش چشم به جهان گشود. او در تاریخ ۲/۳/۶۱ در حمله بیت المقدس در سنگر خونین شهر به مقام والای شهادت رسید.

بسم الله الرحمن الرحيم

و لا تحسبن الذين قتلوا فی سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون

گمان مبريد آنهائي كه در راه خدا شهيد ميشوند مرده اند بلكه آنان زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی ميخورند.

بنام خداوند در هم كوبنده ستمگران، خدائی كه خورشيد و زمين و آسمان و بشر را آفريد، بنام خدائی كه ابراهيم خليل الله را از رحم پاك مادری به وجود آورد كه ابراهيم توانست بت های فرعون و فرعونيان را در هم شكند، بنام خدائی كه خمينی كبير را از رحم پاك مادری از سلاله فاطمه زهراء(س) آفريد تا آن ابر مرد تاريخ توانست در برابر ظلم و ستم ايستادگی نمايد و خون حسين را زنده كند و بنام آن كودك ۱۳ ساله كه نارنجك به كمربست و زير تانگهای آمريكای جنايتكار به شهادت رسيد و به حقيقت راست ميگويد رهبرمان كه چنين فرزندان رهبر ما می باشد.

پدرم و مادرم وصيتنامه ای كه برايتان می نويسم و قلبم به الله و تمام فكرم به خدائی‌ كه مرا آفريد و بايد در برابر خدای خود زانو خم نمايم و جانم را هديه اسلام كنم. اوست، «الله» هيچ چيز ديگری نمی تواند جايگزين او باشد.

آری، پدرم و مادرم من تمام فكرهايم را كرده ام، من در چهار راهی گير نموده بودم و نمی توانستم از كدام راه بروم و راه «الله» را در پيش گرفتم و می روم تا بتوانم در برابر خدای خود خدمتی نمايم، چنانچه من در برابرخدای خود حتی ذره ای نيستم كه بتوانم كاری كنم اما می روم كه شايد خداوند به من قدرتی دهد تا بتوانم خدمتی برای اسلام نمايم، اسلامی كه سالهای سال و قرنهای قرن از دست اجنبيهای تاريخ گذشت و به دست ما رسيد و حالا كه ما اين اسلام را دريافتيم نبايد بيهوده از آن بگذريم و خون حسين را پايمال نمائيم.

آری مادرم همه ما رفتنی هستيم، چون از خاك بوجود آمده ايم و به خاك می رويم آن دو همان است كه اگر خوبی كنيم در نزد خدا سربلند و اگر خطا نمائيم در نزد پيامبران خجالت زده خواهيم بود.

مادرم و پدرم، اميدوارم كه در سالهای كودكی از بد رفتاری هائی كه نمودم مرا ببخشيد زيرا من به راه «الله» می‌ روم، اگر شهيد شدم نمی خواهم قطره ای اشك برايم بريزيد زيرا اشكتان تيری است كه قلب دوستان حسين را می شكافد و ذوق شادی است كه روح و لب دشمنان حسين را می گدازد.

مادرم من مي دانم كه چقدر برايم زحمت كشيده ای و چگونه از سر شب در كودكی پای گهواره ام می نشستی و زمزمه می كردی كه شايد فرزندت بخواب فرو رود و از تو متشكرم كه مرا در دامن پاكت پرورش دادی و حتی نگذاشتی قدمی خارج از هدف «الله» بيرون نهم، می دانم كه چگونه مرا بزرگ نموده ای و به راه «الله» فرستادی، مادر جان مگر من از علی اكبر حسين عزيزتر هستم كه چگونه در ميدان جنگ به شهادت رسيد.

پدرم من در برابر خداوند مسئوليتی دارم كه اميدوارم با موفقيت مسئوليتی كه بعهده من گذاشته شده بتوانم انجام دهم تا شايد خداوند از سر تقصيرات من بگذرد.

آری پدرم و مادرم اگر اسلاممان نيرو بخواهد كه نبايد از آمريكا و شوروی نيرو بگيرد پس بايد ما برويم و  كشته شويم تا كشورهای زورگو بر ما حكومت نكند. آری پدرم اميدوارم مرا ببخشی و از من رضا باشی تا جلب رضای خداوند باشم. مادرم اميدوارم كه شيرت را بر من حلال كنی و از ته قلب از من راضی باشی.

و تو ای خواهر، اگر ميخواهی من در آن دنيا از تو طلب مغفرت نمايم، دوست ندارم كه حتی قطره ای اشك برايم بريزی، دوست دارم مثل زينب كبری باشی كه وقتی خبر شهادت برادرش حسين را به او دادند خود پرچم اسلام را بر دست گرفت، دوست دارم عشقت را به «الله» بپيوندی نه عشق به زندگی زيرا زندگی هيچ ارزشی برای انسان ندارد و تو ای برادر، ميخواهم كه راه تمام برادرانت را ادامه دهی و به كمك امامت بشتابی.

و تو ای دوست ميخواهم اسلحه خود را بر دست گيری و به قلب دشمن بتازی و پرچم اسلام را بر بلندترين نقطه جهان بكوبانی تا خلق جهان بدانند كه انقلاب حسين انقلابی از اصيل اسلام بود و تنها نصيحتم به پدران و مادران اين است كه سد راه فرزندانشان كه برای «الله» كار می كنند نشوند زيرا در پيش خدای خود  مسئولند.

و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته

خدايا به من قدرتی عنايت بفرما تا بتوانم برای اسلام خدمت نمايم.

خدايا گنه كارم به در خانه تو آمده ام تا از تو طلب مغفرت نمايم.

خدايا رهبر انقلاب ما را تا ظهور امام زمان (عج) نگهدار.

خدايا قلب مادران و پدران را روشن بگردان تا سد راه فرزندانشان نشوند.

خدايا، خدايا، تا  انقلاب مهدی خمينی را نگهدار