بهترین و آخرین سفر
بهترین مسافرت ما دو ماه قبل از شهادت شان بود. فرمانده انتظامی چند
روزی فرماندهان و خانواده هایشان را برای مشهد مقدس دعوت کرده بود. ما
و بچه ها به همسرم پیله کردیم که به اتفاق همگی آماده این مسافرت شویم.
حاجی هم با خوشحالی قبول کرد. تازه رسیده بودیم که به خاطر درگیری
تعدادی از اشرار در سیستان با ایشان تماس گرفتند و او را خواستند. من خیلی
ناراحت شدم گفتم: «شما که جانشین دارید حالا که بعد از ۸ سال به مشهد
آمده ایم بمانید. » اما همسرم گفت: «این مسافرت بهترین مسافرتی است که
کنار شما و بچه ها بودم. من هم یک انسان هستم و زن و بچه هایم را دوست
دارم » یک آن گریه کرد و ادامه داد: «چکار کنم که مسئول هستم و نمی توانم
مسئولیتم را به حال خود رها کنم. شما کمی تحمل کنید، من جبران می کنم. »
با سپردن ما به شوهر خواهرم خود عازم سیستان شد.
این مسافرت ۴ روزه بهترین و آخرین سفر ما در طول ۲۰ سال زندگی
مشترک بود که دو ماه بعد از آن ایشان شهید شدند.
همسر شهید