كدشناسايى :۱۰۹۲۸۷۷
كدبايگانى :۱۵۷۸ ۶۳
نام :بهرام
نام خانوادگى :بابايى
نام پدر :يوسف‌على
تاريخ‌تولد :۰۱/۰۱/۱۳۴۳
ش.ش :۳۷
محل‌صدورشناسنامه :قم
تاريخ شهادت :۱۶/۰۲/۶۳
نوع حادثه :حوادث‌مربوطبه‌جنگ‌تحميلى
شرح حادثه :حوادث ناشى ازدرگيرى مستقيم بادشمن-توسطدشمن‌درجبهه
استان :بنيادشهيداستان‌قم
شهر :اداره‌بنيادشهيدقم
وصيت‌نامه :««بسم الله الرحمن الرحيم »»««و لا تقولوا لمن يقتل فى سبيل الله اموات بل احياء ولكن لا تشعرون »»بقره ۱۵۴
و آنكس را كه در راه خدا كشته شده مرده مپنداريد بلكه او زنده ابدى است ولكن اين مطلب را نخواهيد يافت .
اى برادران جبهه يك دستگاه است. يك كارخانه انسان‌سازى لذا از برادرانم تقاضا دارم به جبهه بيايند و اما اى برادارن و خواهران كه واقعا نمى‌دانيد در جبهه ؟؟؟ از شما عزيزان ميخواهم كه جبهه ها از يادتان نرود ؟؟؟؟
برادر و خواهرى كه مرا مى‌شناسى اگر از من خلافى سر زد مرا حلال كنيد از كليه هموطنانم مى‌خواهم كه امام را دعا كنند كه خداوند متعال طول عمر ايشان را طلب كنند و ديگر اينكه دعا كنند تا صاحب الزمان (مهدى منتظر ) هر چه زودتر ظهور كند و ديگر اينكه دعا كنند هر چه زودتر و سريعتر سپاه اسلام در سراسر جهان پيروز شوند انشاء الله .
چند سخنى با خانواده ام :
پدرم اگر من شهيد شدم هر چند كه من لياقت شهيد شدن را ندارم و گنهكارم ولى با اين حال ناراحت نباشى پدر جان حلالم كن اگر از اول زندگيم تا بحال از من خلافى سر زد و موجب ناراحتى شما شده ام كه خودم مى‌دانم چقدر هم موجب ناراحتى تو شده‌ام ولى از تو عاجزانه ميخواهم كه مرا حلال كنيد و از شما ميخواهم كه مبادا آنى جبهه و جنگ را يادتان برود كه موجب خوشحالى دشمن خواهيد بود ولى در آخر مادر جان من به تو خبر باز گشايى راه كربلا كه آرزوى ديرينه تو بوده دادم ولى اگر با هم كنار قبر ابا عبدا الله نرفتيم از تو ميخواهم كه وقتى سر قبر حسين سر از تن جدا رفتى مرا فراموش نكنى كه به سرورم بگويى ما را درآخرت شفاعت كند چون من مطمئنم كه انشاء الله شما و تمام مسلمين به همين زودى‌ها در كنار قبر ابا عبدالله هستيد .
از خدا شكر گزارم زيرا به من عقل داد تا بتوانم با امام عصرمان بر عليه ستمگران و بى خبران قيام كنم و آنها را نابود كنيم و حال از خدا ميخواهم كه تا بيشتر به ما عقل بدهد و بيشتر به ما توانايى بدهد تا به فى سبيل الله بيشتر انجام وظيفه كنيم .
مادرو پدر عزيزم تا به حال ميخواستم حرفى به شما بزنم ولى خجالت ميكشيدم و آن اينكه اگر موقعى ناراحتتان كردم مرا ببخشيد و يا بلند صحبت كردم خدا شاهد است تا چند ساعت ناراحت بودم و بعد خجل بودم كه بيايم بعدا اعتراف كنم مادرم حلالم كن اگر بد اخلاقى كردم از روى نادانى بود بعد پشيمان مى‌شدم مادر عزيزم بخدا قسم ميخورم كه تو را از همه چيزها بيشتر دوست دارم غير از خدا مادرم اميدوارم مرا حلال كنى و اگر من شهيد شدم ناراحت نباشى و گريه نكنى بايد افتخار كنى كه پسرى را در راه خدا قربانى كرده‌اى انشاء الله .
اما خواهرانم ! خواهرانم اگر من شهيد شدم مرا حلال كنيد و برايم گريه نكنيد و ناراحت نباشيد انشاء الله و افتخار كنيد كه برادرتان شهيد شده و اما برادران دلسوزم اگر من شهيد شدم ناراحت نباشيد بلكه راه مرا ادامه دهيد .
««خدا حافظ همگى شما عزيزانم »»