مشخصات نویسنده خاطرات :
نام خانوادگی : علی بابایی نام: ماشاالله نام پدر : غلامحسین
جنس : تاریخ تولد : ۱۳۰۷ نسبت با شهید : پدرشهید
تحصیلات : شغل : مدت حضور در جبهه : جمع آوری هدایا برای جنگ
مدت ارسال : زمان وقوع خاطره : نام عملیات :
نشانی محل سکونت : خ آذر-فلکه پلیس -خ شهید محلاتی ک ۱۲ پ۳۰ تلفن :۷۳۵۵۲۶
نشانی محل اشتغال : تلفن :
مشخصات احتمالی دونفر از کسانی که از وقوع خاطره آگاهی دارند ،در صورت امکان :
۱-نام ونام خانوادگی : نشانی وشماره تلفن :
۲- نام ونام خانوادگی : نشانی وشماره تلفن :
مشحصات شهید :
نام خانوادگی : علی بابایی نام : ابراهیم
شماره پرونده:۶۵/۲۵۶۳۴ نام پدر : ماشاءالله
استان : قم شهرستان : قم
۳-آیا با خانواده شهید هنوز ارتباط دارید؟ فرزندم می باشد
زمانی که روبروی منزل حضرت امام در قم زندگی می کردیم این شهید به دنیا آمدند ایشان حتی
در یک سالگی هم رفتارش با بچه های دیگر فرق می کرد . و من به مادرش می گفتم : اگر زنده
باشم ابراهیم را به حوزه علمیه می فرستم چون از رفتار و کردارش معلوم بود . همان موقع وقتی
که من به نماز مشغول می شدم ایشان شهر را برداشته کنارم می ایستاد و مشغول می شد و کارهای
که من انجام می دادم او نیز انجام می داد تا وقتی که انقلاب صورت گرفت.
در تمام مدت مبارزه با طاغوت با هم ردیفها و دوستانش شب و روز در خیابانهای قم شعارهای
((مرگ برشاه )) سر می دادند و امان را از مأموران ستم شاهی گرفته بودند .
و بقیه روزها را در اتاقی که مخصوص خودش بود مشغول عبادت و گوش دادن به نوارهای مذهبی
و یا به نماز شب مشغول بود که آثاری که در همان شبها در اتاق خودش بر روی دیوارهای اتاقش
نوشته به یادگاری است ((آن روزها فقط هنگام غذا خوردن به پیش ما می آمد )) که آن دست نوشته ها
هنوز باقیست .
و اما جنگ …
روزی به حقیر گفتند : (( پدر اگر اجازه بدهید موقعی است که باید از انقلاب استفاده کرد و خودم را
معرفی نمایم جهت خدمت به نظام مقدس .
با این که ۱۶ساله بود و من نیز موافقت کردم ایشان رفته و فرم گرفتند و ما پر نمودیم و امضاء و ایشان
به خدمت مقدس سربازی رفتند .
ایشان از قم به اصفهان منتقل شدند و مدت ۱۴ماه همدوش رزمندگان لشکر امام حسین (ع) جنگیدند
روزی که به مرخصی آمدند من وارد منزل شدم دیدم با مادرش درگیری دارد .
مادرش می گفت : ((مادر دستهایت عیب می کند ، که من وارد منزل شدم وارد اتاق که شدم دیدم
ایشان با دستهای مشت کرده به دیوار می کوبند .
می گفت : ((مادر ممکنه در جنگ جنگ تن به تن شروع شود و من می خواهم با این مشتها صدام
و حامیانش را به درک واصل کنم ))
وقتی داخل اتاق شدم به احترام من از مشت زدن به دیوار خودداری نمود و حقیر نیز خوشحال شدم که فرزندم آنقدر ایمان به اسلام
دارد و از مملکت و ناموس دفاع نماید .
و سفر آخرش که می خواست برود سه مرتبه در حیاط رفته و برمی گشت خداحافظی می کرد تا
اینکه رفت و در کربلای ۵شلمچه به گفته ((محمد مشکاتی )) که همسنگرش بود در آر پی جی
زدن نمونه بود و در عملیاتی که زخم بر داشته بود به قم نیامد آنجا ماند در شب عملیات کربلای ۵
برای رزم خیلی خوشحال حتی با پای زخمی تند می رفتند و وقتی محمد مشکاتی از او می پرسد :
((ابراهیم چرا اینقدر تند می روی )) می گوید : محمد این امانتی را بگیر پیشت باشد ،یادگاری
چون در این سفر من بر نمی گردم و شهید می شوم و تو می مانی محمد گفت : ((مشغول جنگ
بودیم ترکش دشمن اذیت می کرد .))
فرمانده گفت : (( ابراهیم با اینکه شب بود و همدیگر را نمی دیدیم هر یک نخل خرمایی سپر
خود کرده بودیم و مجددا صدای ((ابراهیم )) فرمانده تکرار می شود که آتش دشمن را خاموش کن وقتی آر پی جی ابراهیم شلیک شد آتش خاموش گردید .
و محمد هی به ابراهیم می گفت : مواظب باش
که ابراهیم در جواب می گوید : خود مواظب خودت باش .
که دیگر صدای ابراهیم خاموش می شود .
و در آخرین لحظات می گوید بروید بجنگید و مرا رها کنید .
روح امام شهیدان و همه شهیدان شاد
و راهشان پر رهرو باد .
و السلام علیکم

خدمت برادر بسیار عزیز و بزرگوارم سلام ، ضمن عرض سلام سلامتی شما را از درگاه خداوند
بزرگ خواهانم و امیدوارم که حالت خوب باشد انشاالله . و اگر از احوالات این بنده حقیر برادر
خود ابراهیم خواسته باشی بحمد الله سلامتی برخودار است و به درگاه خداوند بزرگ به دعا گویی
شما مشغول می باشم باری به خدمت زن داداش حسین و مهدی و منصوره سلام و دعای فراوان
می رسانم و امیدوارم که حالشان خوب باشد انشاالله . خدمت عباس آقا با خانواده سلام می رسانم
خدمت مشهدی علی آقا با خانواده سلام می رسانم خدمت اسماعیل هم سلام می رسانم . امیدوارم که
اسماعیل آمده باشد مرخصی و شماها را خوشحال کرده باشد انشاالله خدمت عمو غلام با خانواده سلام می رسانم خدمت مرتضی با خانواده سلام می رسانم خلاصه خدمت
تمامی دوستان آشنایان فامیلها همسایگان کوچک و بزرگ و پیر و جوان سلام می رسانم و امیدوارم
که حال همگی خوب باشد انشاالله خدمت پدر و مادر بزرگوارم هم سلام می رسانم و امیدوارم که
حالشان خوب باشد انشاالله خدمت خواهرها و برادرها هم سلام می رسانم و امیدوارم که حالتان
خوب باشد باری برادر عزیزم نامه ای که نوشتی برایم بنویسی که بابا اینها از دستگر آمدن قم
که بمانند یا نه و برایم بنویس که اسماعیل به مرخصی آمده یا نه دیگر بیش از این وقت گرامیت
را نمی گیرم خدانگهدار به امید دیدار کسی که شما را هرگز فراموش نمی کند این بنده حقیر
برادرت.

مطمئن باش که یادت نرود از دل من مگر آن روز شود منزل من
من درد تو را ز دست آسان ندهم دل برنگردم ز برادر تا جان ندهم
از برادر به یادگاری دردی دارم کان درد به صد هزار درمان ندهم
مورخ ۶۵/۹/۱۰

اول از روی ادب ای گل بی خار سلام دوم از روی محبت به تو دارم پیام
چکنم چاره ندارم که فلک کرده جدام چه گل دست برادرم که دهد بوی تورا
خدمت برادر بزرگوار و عزیز و بهتر از جانم سلام .ضمن عرض سلام سلامتی شما را از درگاه
خداوند بزرگ خواهانم و امیدوارم حالت خوب باشد باری اگر از احوالات این بنده ای حقیر برادر
خود ابراهیم خواسته باشی بحمدالله سلامتی برقرار است و به درگاه خداوند بزرگ به دعا گویی
شما مشغول می باشم . باری خدمت زن داداش حسین و مهدی و منصوره سلام و دعای فراوان
می رسانم و امیدوارم که حالتان خوب باشد انشالله خدمت پدر و مادر بزرگوارم سلام می رسانم و
امیدوارم که حالتان خوب باشد انشاالله خدمت تمامی دوستان و آشنایان همسایگان فامیلها برادرها
خواهرها اعم از کوچک و بزرگ پیر و جوان سلام می رسانم و امیدوارم که حال همگی خوب
باشد . باری برادر عزیز نامه سرشار از مهر و محبت شما مورخ ۱۰/۱۲بدست من رسید و من
خیلی خیلی خوشحال شدم و جواب نامه را در همان تاریخ نوشتم و فرستادم . باری برادر جان از
اون نامه ای قبلی که برایت نوشتم امیدوارم ناراحت نشده باشی برادر جان از خطر اول گذشتم
باری برادر جان به یاری خدا خطر اول رفع شد و خدا خواست که من زنده بمانم ولی هنوز تمام
نشده برادر عزیز مأموریت را انجام بدهد ولی برادر عزیز ما میان زمین و هوا گیر کردیم لشگر
آماده باش است ولی مأموریت گردان هم به این زودی انجام نمی گیرد . برادر عزیز مأموریت
اولی را انجام دادیم ولی ما سالم رفتیم هم من هم محمد برادر جان باز معلوم نیست که کی من بیایم
مرخصی به پدر و مادرهم بگو که من از وقت مرخصیم گذشته این را خودم می دانم که من الان
باید به مرخصی آمده باشم ولی چاره نیست لشگر آماده باش است به ما مرخصی نمی دهند پس
بگو شما ناراحت نباشید که من چرا نیامدم من صحیح و سالم هستم و به دعاگوی همه ای شماها مشغول
می باشم دیگر بیش از این وقت گرامیت را نمی گیرم خدانگهدار به امید دیدار این بنده حقیر را
حلال کنید .

                       بنام ایزد یکتا و متعال 

خدمت برادر عزیز و بزرگوارم سلام ضمن عرض سلام سلامتی شما را از درگاه خداوند بزرگ
خواهانم و امیدوارم که حالت خوب باشد . باری از احوالات این بنده ای حقیر برادر خود ابراهیم
خواسته باشی بحمدالله سلامتی برقرار است و به درگاه خداوند بزرگ به دعاگوی شما مشغول هستم
باری خدمت زن داداش سلام می رسانم خدمت حسین مهدی منصوره دعای فراوان می رسانم
خدمت پدر و مادر بزرگوارم هم سلام می رسانم خدمت تمامی دوستان آشنایان فامیلها و همسایگان
کوچک و بزرگ پیر و جوان سلام می رسانم .
باری برادر عزیزم من با محمد حاج میرزا علی با هم هستیم و اون هم خوب است و سلام شما را
می رساند . باری برادر جان ما الان همان اهواز هستیم .
و فعلا جایمان تغییر نکرده است هر وقت جایمان تغییر کرد به شما خبر می دهم دیگر بیش از این
وقت گرامیت را نمی گیرم خدانگهدار به امید دیدار کسی که هرگز شما را فراموش نمی کند .
این بنده حقیر برادرت
بکن با نامه هر دم مرا شاد که تا گردد دلم از غصه آزاد
مبر از خاطر خود خاطرم را ز من گاهی تو با یک نامه کن یاد
مطمئن باش که یادت نرود از دل من مگر آن روز که در خاک شود منزل من
من درد تو را ز دست آسان ندهم دل بر نکنم ز برادر در تا جان نرود
از برادر به یادگاری دردی دارم کان درد به صد هزار درمان ندهم
در غریبی ماندم هیچ کس یادم نکرد در قفس افتادم و صیاد آزادم نکرد
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید قفسم برده به باغی دلم را شاد کنید
انشاالله دیدار تازه می شود ولی تا ۴۰الی ۵۰روز دیگر
قصه ما به سر رسید کلاغه به خانه اش نرسید. (( پایان ))

اول از روی ادب ای گل بی خار سلام دوم از روی محبت به تو دارم پیام
چکنم چاره ندارم که فلک کرده جدام چه گلی برادرم که دهد بوی تو را
خدمت برادر بسیار عزیز و بزرگوارم سلام ضمن عرض سلام سلامتی شما را از درگاه خداوند بزرگ
خواهانم و امیدوارم که حالت خوب باشد انشا الله باری اگر از احوالات برادر حقیر خود ابراهیم
خواسته باشی بحمدالله سلامتی برقرار است و به درگاه خداوند بزرگ به دعاگویی شما مشغول می باشم
باری خدمت زن داداش سلام می رسانم و امیدوارم که حالش خوب باشد خدمت حسین مهدی و منصوره
هم دعای فراوان می رسانم و امیدوارم که خدا آنها را به شما ببخشد انشاالله خدمت پدر و مادر بزرگوارم
سلام می رسانم و امیدوارم که حالشان خوب باشد و هیچ گونه ناراحتی و نگرانی نداشته باشند
انشاالله خلاصه خدمت خواهرها و برادرها فامیلها و دوستان همسایگان سلام و دعای فراوان می رسانم
و امیدوارم که حال همگی خوب باشد انشاالله . باری برادر عزیز نامه سرشار از مهر و محبت
شما در تاریخ ۱۰/۳بدست من رسید و من خیلی خیلی خوشحال شدم و از شما کمال تشکر را دارم
که یاد من هستی چون خودت خدمت کردی تمام شادی و امید من نامه های شماست باری برادر
عزیز جواب این نامه شما را که در ۱۰/۳بدست من رسید ساعت یک بعد از نیم شب همان روز
با یک چراغ فانوس نوشتم و صبحن روز پست کردم برادر عزیز و بزرگوارم اگر بدی چیزی
از من دیدی و دیدید امیدوارم که مرا ببخشید و مرا حلال کنید برادر جان مرا حلال کن و از جانب من برای این برادر حقیرت از همه و همه حلالیت بطلب چون خودت خوب می دانی
که راهی که ما رفتیم برگشتنش با خداست و معلوم نیست که من چطور برگردم برادر جان فقط
خواهش از شما دارم اگر هم برنگشتم برای من ناراحت نشوید . و سر را بالا بگیر و افتخار کن
برادر جان آخر خون من که از علی اکبر حسین رنگین تر نیست . برادر عزیز این هم نامه و هم
وصیت نامه من بود بخدا قسم من خیلی وقت است که می خواهم چنین نامه ای را بنویسم ولی هر
چه فکر کردم پر سپرتر و پر استقامت تر از شما پیدا نکردم امیدوارم که با این نامه من ناراحت
نشده باشی و نشوی انشاالله برادر عزیز به کسی نگو که ابراهیم چنین نامه ای نوشته بین خودمان
دو برادر باشد تا اگر خدا خواست و به یاری خدا من سالم برگشتم اون را یک کارش می کنیم
برادر عزیز من به شما خیلی اطمینان داشتم که این نامه را برای شما نوشتم خواهش می کنم آن را
پیش کسی فاش نکن برادر جان نامه شما با نامه اسماعیل برادر زنت با هم به دست من رسید برادر
عزیز محمد هم سلام شما را می رساند و از شما و تمام دوستان و آشنایان می خواهد که او را حلال
کنید انشاالله که او را هم حلال کرده و برای ما دعا کنید در پایان التماس دعا داریم و محتاجیم به
دعای بیش از این سرت را درد نمی آورم و وقت گرانقدرت را نمی گیرم چون هر لحظه از عمر
انسان خیلی گرانقدر و ارزشمند است فرستنده نامه برادر حقیرت قربان یک تار موی تو
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم ؟ راحت جان طلبم و ز پی جانان بروم
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت آتش بود در این خانه که کاشانه بسوخت
راستی برادر غزیز نوشته بودی که هر وقت خواستی به خط بروی برای من نامه بنویس از حالا به
بعد من معلوم نیست که کجا باشم هر لحظه یک جا هستم و یک وقت کسی یا خودت دنبال من
راه نیفتد تا من به یاری خدا برگردم .

                             بسم الله الرحمن الرحیم 
                      حضور محترم پدر و مادر عزیزم سلام 

از خداوند بزرگ برای یکایکتان آرزوی شادمانی و تندرستی می کنم و امید دارم که خداوند تا در همه
حال شما را یاری دهد . اگر از احوال این جانب فرزند خود رضا را خواسته باشید بحمدالله سالم
هستم ای مادر عزیز و پدر گرامیم از شما خواهش می کنم برایم ناراحت نباشید نامه ای برایم
بنویسید می توانید به آدرس اهواز حصیر آباد خیابان هفت اردوگاه شهید جلالی ….. عزیزانم از قول
من برادرم جواد ونقی ومهدی را سلام برسانید خواهرانم منیره و ملوکه و طیبه سلام برسانید و سلام
را از راه دور به عباس دامادمان می رسانم پدر گرامی و مادر مهربانم این راه که من در خط آن قرار
گرفته ام راهی است خدایی که شما در طی سالیان عمرم بمن آموخته اید امیدوارم که خداوند این
جسم ناچیزم را قبول فرماید و این راهم از این جهت می نویسم که مرگ حق است پس چه بهتر که در
میدان رزم برای خدا فقط برای رضای او شهید بشوم نه آنکه با مرگهای دیگر از نوع زیر با مردن
و تصادف کردند هیچ گونه تقصیری بر روی تاریخ و بر روی آینده قیامتان نداشته باشیم بهر حال
اگر مردم که خط امام را پیموده و گردن به حکم خداوند نهاده ام و اگر پیروز شدیم که باز هم رضای
خدا را باعث می شویم و در هر حال در احکام نباید وفقه ایجاد کنیم و لحظه ها دیر است پدر و مادر
مهربانم این وصیت نامه ام که در زیر نامه می آید هر چند که هر کس مستحق شهید شدن نیست
و خداوند هر کسی بخود و پیامبران نمی پذیرد . بسم رب الشهداء

                   وصیت نامه ابراهیم علی بابایی 

با نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و یاری دهنده ای مستضعفان و درهم کوبنده ای مستکبران و با
درود بر پیشگاهش آقا امام زمان و نائب بر حقش خمینی بت شکن و با درود و سلام بر شما رزمندگان
اسلام که در جبهه های حق بر علیه کفار می جنگید و جان خویش را فدای این انقلاب اسلامی
می کنند وصیت نامه خود را آغاز می کنم .
خوب اولین خواسته و تقاضای من از خانواده ام این است که پشت به اسلام نکنید و با جان و دل فرد
فردتان برای نگه داری از این انقلاب اسلامی محافظت کنید . و پاسداری برای نگه داری از این انقلاب
باشید خوب پدر جان من که مالی ندارم که بخواهم راجع به مال و منالم بنویسم از پول جیب بگیریم
تا چیزهای دیگر . از کودکی تا به حالا هرچه داشتم و دارم از شما بوده که به من می رسیده پدر
جان من که چیزی ندارم به شما بدهم به جز یک دعا پس از خدای بزرگ می خواهم که سلامتی
کامل به شما بدهد و از آتش دنیا و آخرت شما را دور سازد . و دومین خواسته من از خداوند بزرگ این
است که سایه شما را از سر من و از سر خانواده من کم نکند . پدر جان برای هر فرد مسلمان واجب
است که در هر جا و هر مکانی که هست وصیت نامه خود را نوشته باشد چون یک انسان مسلمان
هیچ وقت از دقایق دیگر خود خبر ندارد که چه پیش می آید پس بنابراین چند کلمه ای راجع به
همسرم می نویسم اگر من به یاری الله سالم برگشتم که هیچ و اگر سالم برنگشتم چون مرگ به سراغ
همه ما می آید حالا دیر یا زود . پس تقاضای من از شما این است که همسرم را برای ازدواج بعد
از من در هر زمان که دلش خواست آزاد بگذارید چون همسر من نوجوان است و احتیاج به
شوهر دارد پس خواهش می کنم به این نوشته های من عمل کنید اجرتان با خدا باد
پدر جان امیدوارم که از گفته های من ناراحت نشده باشید چون برای هر فرد مسلمان واجب است
که وصیت کند و من هم به عنوان یک فرد مسلمان وصیت نامه خود را نوشتم از خداوند بزرگ سلامتی
رهبر عزیز و یکایک شماها را خواستارم .
رب شهری صدری و یسر امری اقدت من لسانی یفقهوا قولی
در پایان با یک دعا وصیت نامه خود را به اتمام می رسانم .
بار پروردگارا چنان کن که در سرانجام کار، که تو خشنود باشی و ما رستگار
(( آمین یا رب العالمین ))

كدشناسايى :۱۵۲۶۵۱۲
كدبايگانى :۶۵۲۵۶۳۴
نام :ابراهيم
نام خانوادگى :على‌بابايى
نام پدر :ماشااله
تاريخ‌تولد :۰۳/۰۲/۱۳۴۶
ش.ش :۵۸۸۹۶
محل‌صدورشناسنامه :قم
تاريخ شهادت :۲۳/۱۰/۶۵
نوع حادثه :حوادث‌مربوطبه‌جنگ‌تحميلى
شرح حادثه :حوادث ناشى ازدرگيرى مستقيم بادشمن-توسطدشمن‌درجبهه
استان :بنيادشهيداستان‌قم
شهر :اداره‌بنيادشهيدقم
وصيت‌نامه :««بسم الله الرحمن الرحيم »» وصيت نامه شهيد : ابراهيم على بابايى
كد شناسايى : ۱۵۲۶۵۱۲
به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان و يارى دهنده مستضعفان و درهم كوبنده امستكبران و با درود بر پيشگاه آقا امام زمان و نائب بر حقش خمينى بت شكن و با درود و سلام بر تمامى رزمندگان اسلام در جبهه هاى حق بر عليه كفار مى جنگند و جان خويش را فداى اين انقلاب اسلامى مى كنند
وصيت نامه خود را آغاز مى كنم .
خوب اولين خواسته و تقاضاى من از خانواده ام اين است كه پشت به اسلام نكنيد و با جان و دل فرد فرد تان براى نگهدارى از اين انقلاب اسلامى محافظت كنيد و پاسدار براى نگهدارى از اين انقلاب باشيد .
خوب پدر جان من كه مالى ندارم كه بخواهم در راجع به مال و اموالم بنويسم از پول جيب بگيريم تا چيزهايى ديگر از كودكى تا به حال هر چه داشتم و دارم از شما بوده كه به من مى رسيده پدر جان من كه چيزى ندارم كه در عوض به شما بدهم به جز يك دعا
پس از خداى بزرگ مى خواهم كه سلامتى كامل به شما بدهد و از آتش دنيا و آخرت شما را دور سازد و دومين خواسته من از خداوند بزرگ اين است كه سايه شما را از سر من و از سر خانواده من كم نكند
پدر جان براى هر فرد مسلمانى واجب است كه وصيت كند و وصيت نامه خود را بنويسد
چه در مسافرتهاى بلند ى كه سفر مى كند بر يك انسان مسلمان واجب است كه در هر جا و در هر مكانى كه هست وصيت نامه خود را نوشته با شد
چون يك انسان هيچ وقت از دقايق ديگر خود خبر ندارد كه چه پيش مى آيد .
پس بنا بر اين چند كلمه اى راجع به همسرم مى نويسم اگر من به يارى الله سالم برگشتم كه هيچ و اگر سالم بر نگشتم چون مرگ به سراغ همه ما مى‌آيد حالا دير يا زود پس تقاضاى من از شما اين است كه همسرم را براى ازدواج بعد از من در هر زمانى كه دلش خواست آزاد بگذاريد
چون همسر من نوجوان است و احتياج به شوهر دارد پس خواهش مى كنم به اين نوشته هاى من عمل كنيد .
اجرتان با خداى متعال
پدر جان اميدوارم كه از گفته هاى من ناراحت نشده باشيد چون براى هر فرد مسلمان واجب است كه وصيت كند و من هم به عنوان يك فرد مسلمان وصيت نامه خود را نوشتم از خداوند بزرگ سلامتى رهبر عزيز و يكا يك شما ها را خوستارم .
در پايان با يك دعا وصيت نامه خود را به اتمام ميرسانم .
((بار پروردگارا چنان كن در انجام كار كه : تو خشنود باشى و ما رستگار آمين يا رب العالمين ))
««والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»
««ابراهيم على با بايى »»