بسم الله الرحمن الرحیم
زندگینامۀ شهید محسن شکروی.
شهید محسن شکروی در سال ۱۳۴۴ در شهر قم پا به دنیا گذاشت. پدر محسن در معدن سنگ کار می کرد. ایمان او به خدا همانند کوهی استوار بود و همان ایمان باعث شد تا فرزندان وی نیز با عشق به الله بزرگ شوند سالها کندن دل کوه سخت به وی آموخته بود که چگونه با سختیها و مشکلات دست و پنجه نرم کند و این را به فرزندان خود آموخته بود. محسن با چنین پدری بزرگ شد و چون خانوادۀ وی در فقر مادی بودند و پدر او با مشقات فراوان و به سختی خرج خانواده را در می آورد وی با همه سختی خو گرفت و این شد محسن در ۷ سالگی قدم به مدرسه گذاشت و چون جوان آرزو داشت با درس خواندن و کار کردن باری ازدوش خانواده را بردارد در سن ۱۵ سالگی پدرش را از دست می دهد. غم از دست دادن پدر وی را با سختیهای دیگر آشنا ساخت او فرزند بزرگ خانواده بود و از این به بعد می بایست مسئولیت دو برادر کوچکتر و مادرش را نیز به عهده می گرفت. مادرش در این سالها با قالی بافی و محسن با نصف روز کار کردن زندگی را می گذراند و همه آرزوی محسن این بود که دو برادرش درس بخوانند و برای ایران عزیز مردانی خدمتگزار باشند محسن ۱۳ ساله بود که امام عزیز، راهبر و پیامبر امت اسلامی وارد ایران شد و محسن چون دیگر دوستداران اسلام و امام در تمام تظاهرات شرکت می کرد و با جوانان محلی بر علیه طاغوت ستم شاهی شعار می داد با پیروزی انقلاب اسلامی عشق به امام روز به روز در قلب او بیشتر می شد و عشق به شهادت او را نا آرام نمی گذاشت. به قول مادرش نماز و روزه اش هیچ وقت قطع نمی شد و با اجرای نماز دشمن شکن جمعه در نمازهای جمعه شرکت می کرد و به دریای امت اسلامی پیوست. محسن در سال ۱۳۶۰ وارد بسیج شد تا اسلحه به دوش گرفته و به مبارزه با دشمن کثیفی که خاک پاک میهن اسلامی را آماج خیانات خود قرار داده پرداخت ۳ ماه در جبهه این سرزمین عاشقان الله و جانبازان روح الله و دیار شب زنده داران بود در این سه ماه به قدری عاشق بود که وقتی برگشته بود به مادرش میگفت مادر من نمی توانم در این خانه بمانم این خانه خیلی تنگ است من دوست دارم در بیابان باشم و چه خوب دریافته بود که عارفان و عاشقان در صحرا و بیابان و دشتها به دنبال گمشده خود می گردند و او هم می خواست دور از تمام زرق و برق دنیای مادی دنیا در بیابان معبود خود الله را بیابد. بعد از آمدن او از جبهه مدتی کوتاه سرکار رفت ولی همان عشق او را آرام نگذاشت و دوباره به عضو بسیج درآمد و بعد هم جزء سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. بارها به مادرش می گفت مادر پاسدار باید هر روز غسل شهادت کند چون ما قدم در راهی گذاشته ایم که آرزویمان رسیدن به شهادت است ما باید چون امام حسین علیه السلام در کربلاهای ایران و در مبارزه با کفر جهانی شربت شهادت و فرزندان و خواهران و مادران ایران اسلامی در آرامش و سربلندی زندگی کنند. محسن در پایگاه آیت الله منتظری در قم مربی آموزشی بود و با دیگر برادرانش فرمان امام را که میگفت با یک دست قرآن و با دست دیگر اسلحه را برگیرید. اطاعت و اجرا می کرد تا اینکه جهت دیدن دورۀ آموزشی تکاوری به پایگاهی در جاده چالوس کرج منتقل شد و در ساعت ۸ شب ۲۹/۲/۶۲ در اثر ریزش کوه و آمدن سیل بار دیگر برادران و همرزمانش جانش را در راه انقلاب اسلامی و با روی آن داد. و راهش و ایمانش سرمشقی شد برای دوستان و برادرانش.
۱-چکیده ای از مبارزات شهید پیش از انقلاب را بنویسید؟
با دوستانش در تظاهرات بر علیه ابر جنایتکاران شرکت می کرد امتی بود از امت ۰۰۰/۰۰۰/۳۵٫
۲-چکیده ای از مبارزات شهید در انقلاب و با گروهکها و در جبهه های جنگ را بنویسید؟
تا آنجا که در توان داشت کمک و خدمت می کرد. و سرمشق دیگر دوستانش بود. وارد سپاه شد تا درآن جبهۀ داخلی با منافقان- فرصت طلبان گروهکها- سلطنت طلبان –لیبرالها و غیره… در جبهۀ خارجی با ابر جنایتکاران و دشمنان انقلاب بجنگند. و در جبهه های جنگ وارد جبهه شد و سلاح به دست گرفت و بر خصم زبون یورش برد و به فرمان امام و رهبری و راهنما و مرجعش لبیک گفت.
۳- مختصات شهید از نظر اخلاق چگونه بود؟
خوب و اسلامی-صبور و بردبار، مقاوم، شجاع، چابک و بی باک بود.
۴-فعالیتهای سیاسی و مذهبی شهید چگونه بود؟
در مسجد بسیج و سپاه خدمت می کرد.
۵-در رابطه با روحانیت و مقام رهبری و پیام او را به امت شهید پرور در اطاعت از ولایت فقیه بفرمایید؟
عاشق امام بود و معتقد بود که باید بدون چون و چرا دستورات امام را اطاعت کنیم روحانیت را به عنوان نجات دهندۀ اسلامی معرفی می کرد.
۶-رابطۀ شهید با دوستانش چگونه بود؟
با دوستان پاک و انقلابیش مخلص و صمیمی بود و بعضی از دوستانش را نصیحت می کرد و سعی می کرد الگوی آنها باشد.
۷-روش زندگی شهید با همسرش چگونه بود؟
فرصت زندگی با همسر را پیدا نکرد و رفت تا در بهشت اجرش را بگیرد.
۸-نحوۀ زندگی شهید با پدرو مادرش چگونه بود؟
پدر و مادرش از وی راضی بودند و بعد از فوت پدرش ستون استوار و نکتۀ اتکای خانواده بود.
۹-دلسوزی با فقرا و محرومین شهید چگونه بود؟
به فقرا به حد توانایی کمک می کرد و دردمندان را یار می رسانید.
۱۰-دوران کودکی شهید مختصرا توضیح دهید؟
بچۀ آرام و خوبی بود- و به درس علاقه داشت در خانه بچۀ مهربان و بردباری بود.
۱۱-دوران نوجوانی شهید به چه صورت بود؟
درمدرسه با دوستانش خوب و صمیمی بود و در خانه یار پدرو مادر و کمک پدر و دوست و برادری برای برادرانش منظم و مرتب بود. در سن ۱۵ سالگی پدرش را از دست می دهد و بار مسئولیت زندگی را به دوش می کشد.
۱۲-تا ریخ شهادت شهید و محل شهادت ایشان و محل دفن شهید و چه مدت در جبهه بوده و همرزمان شهید چه کسی بود؟
تاریخ شهادت شهید ۲۸/۲/۶۲ به شهادت رسیدند. و محل شهادت شهید در جاده چالوس سدّ کرج بود. و محل دفن ایشان علی ابن جعفر بود. و به مدت یک مرتبه و سه ماه در جبهه حضور داشتند. و همرزم شهید به نام آقای حسین وفائی بودند.
۱۳- روحیۀ شهید به هنگام شهادت چگونه بود؟
بگفتۀ دوستان باقیمانده اش روحیه عالی و عاشق شهادت بود.
۱۴-دوران جوانی شهید چگونه بود؟
عاشق امام، پاسدار اسلام، همرزم رزمندگان، حق گوئی بر علیه کافران و اسلحه به دست در سنگر رزم بر علیه صدام کافر و ابر جنایتکار.
۱۵-اواخر زندگی شهید چگونه بود؟
مربی دیگر رزمندگان عاشق جبهه، عقابی تیز چنگ بر سر مزدوران آرام و متین و تندروی بر علیه منافقانش.