وصیت نامه شهید علی پورزمان:
یا ایهاالذین آمنوا هل ادلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب الیم تومنون بالله و رسوله وتجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم ذالکم خیر لکم ان کنتم تعملون.
ای اهل ایمان آیا شما را به تجارتی سودمند که شما را از عذاب دردناک آخرت نجات بخشد دلالت کنم. آن تجارت این است که به خدا و رسول او ایمان آورید و به مال و جان در راه خدا جهاد کنید این کار اگر دانا باشید برای شما بهتر است. (سوره صف آیه های ۹ و ۱۰ )
با درود و سلام بر امام زمان(عج) و سالار شهیدان حسین بن علی(ع) و با درود بر یگانه رهبر انقلاب بت شکن قرن حضرت امام خمینی و سلام بر شهیدان و مفقودین و معلولین و اسیران و خانواده های عزیزشان و سلام بر آن رزمندگان غیور در تمام جبهه های حق علیه باطل.
اینک خویشتن را آماده نبری رویاروی با خصم کافر می نمایم و خود را موظف دیدم که چند کلامی را از خود به جای گذارم تا بعدها تاریخ حقانیت ما را اثبات نماید و اینک کوله بارم را بسته ام. کوله باری که به فرمان امامم و رهبرم خمینی کبیر بستهام تا ستیزی دیگر را آغاز کنم آری وعده خدا حق است که می فرماید: ولقد فتنالذین من قبلهم فلیعلمن الله الذین صدقوا ولیعلمن الکاذبین. ما امتی که پیش از اینان بودند به امتحان و آزمایش آوردیم تا خدا دروغگویان را از راستگویان کاملا معلوم کند.
آری من می روم تا خود را برای این امتحان آماده سازم چون بالاخره باید روزی در این امتحان شرکت کرد و چه کسانی در این امتحان شرکت کردند و چگونه عده ای از این آزمایش الهی پیروز و سربلند به در آمدند و جرعه عشق را از دست حق نوشیدند و بر بال ملائکه الله نشسته اند و اینک آنان کجایند و ما کجا.
آنان در جوار حق آرمیده اند و ما کجا. آنان در جوار حسین آرمیدند و ما کجا. پس باید سلاح را بردوش گرفت و قرآن را بدست تا با الهام از قرآن و با استفاده از سلاح قلب کثیف جانیان خون خوار را پاره پاره کرد. آری ما مارث بحق خون شهیدانیم ما پایدار دست آوردهای انقلاب خون ریز اسلامی هستیم ما سرباز امام زمانیم.
از شما پدر و مادر و خواهران و برادرانم می خواهم که انشاالله اگر من شهید شدم این شهادت باعث وحدت شود چون ما خدمت گذار همین مردم بودیم.
و در آخر از خدا می خواهم که از جنازه من هیچ اثری نماند که به این وسیله گناهان این حقیر پاک شود. علی پورزمان ۲۷/۱۱/۶۲
شهید علی پور زمان در اردیبهشت سال ۱۳۴۲ در خانواده ای مذهبی و مستضعف در شهر مقدس قم پا به عرصه وجود نهاد. پدرش مردی زحمتکش بود که در شغل شریف کشاورزی مشغول به کار بود. علی تحصیلات ابتدائی را در دبستانهای فیض ولشکری به اتمام رساند.پس از اینکه دوره راهنمائی را در مدرسه انقلاب اسلامی( خشایار شاه) گذراند، برای ادامه تحصیل به وارد هنرستان صنعتی قم شد و رشته اتومکانیک را انتخاب نمود و به کسب علم مبادرت ورزید. این ایام مصادف شد با قیام ملت مسلمان ایران که با رهبری امام خمینی(ره) علیه رژیم شاهنشاهی به مبارزه مشغول و در نهایت به پیروزی انجامید. پس از سرنگونی رژیم پهلوی و استقرار نظام جمهوری اسلامی، علی در کنار شهیدان بزرگوار ابوالفضل بذرکار و علی ورزنده به نبرد علیه وابستگان شرق و غرب در ایران اسلامی همچون منافقین و لیبرالها پرداخت و توانست این چهره های نقاب زده را رسوا سازد.
ایام محرم که می رسید اکثر وقت خود را در مجالس روضه سیدالشهدا(ع) می گذراند. هرکاری که ارادت او را به امام حسین(ع) نشان دهد. از سیاه پوش کردن تکیه تا سینه زدن برای سالار شهیدان را انجام می داد.
شهید علی علاقه خاصی به ورزش به خصوص به رشته فوتبال داشت . ورزش را یک عامل اصلی در جهت جذب جوانان به محیط های سالم و به عنوان یک تفریح سالم جهت پر کردن اوقات فراغت جوانان می دانست و در مسابقاتی که در سطح شهر برگزار می گردید شرکت می نمود.
با شروع جنگ تحمیلی علی که در سال سوم هنرستان بود دست از تحصیل کشید و در تاریخ ۵/۸/۱۳۶۰ به کردستان اعزام شد و در جبهه مریوان حضور پیدا کرد.
پس از مدتی علی بر حسب علاقه ای که به بسیج و سپاه داشت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ثبت نام کرد و پس از گذراندن دوره های آموزشی به جبهه های جنوب اعزام گردید و به عنوان معاون گردان امام سجاد در عملیات غرور آفرین رمضان شرکت نمود.
پس از مدتی به گردان امام رضا(ع) منتقل می شود و در خط پاسگاه زید مشغول به فعالیت می شود. در یک روز که به همراه سه تن از همرزمانش به نزدیکی های خط دشمن می روند، بر اثر اصابت خمپاره زخمی می شود وبلافاصله به پشت جبهه منتقل می گردد. پس از بهبودی نسبی علی در حالی که با عصای زیر بغل راه می رفت مجددا خود را به خط مقدم می رساند تا با همان شرایط به نبرد با ارتش بعثی بپردازد.
در یکی از اعزام هایش به جبهه وقتی مادر و خواهرش از او می خواهند که به جبهه نرود و در قم بماند علی از آنها می پرسد: شما اسلام را بیشتر دوست دارید یا من را؟ آنها می گویند هم تو را و هم اسلام را دوست داریم. علی در جوابی بیادماندنی به آنها می گوید: من اسلام را بیشتر از شما دوست دارم و به این دلیل نمی توانم دست از جهاد و جبهه بردارم.
در آخرین عملیات همراه با گردان خط شکن سیدالشهداء به جزایر مجنون منتقل می شود و آنجا در نبرد با دشمن تا دندان مسلح بعثی با اصابت تیری به قلبش به فیض شهادت نائل می گردد.
قسمتی از وصیت نامه:
اینک کوله بارم را بسته ام. کوله باری که به فرمان امامم و رهبرم خمینی کبیر بسته ام تا ستیزی دیگر را آغاز کنم آری وعده خدا حق است که می فرماید: ولقد فتنالذین من قبلهم فلیعلمن الله الذین صدقوا ولیعلمن الکاذبین. ما امتی که پیش از اینان بودند به امتحان و آزمایش آوردیم تا خدا دروغگویان را از راستگویان کاملا معلوم کند.
آری من می روم تا خود را برای این امتحان آماده سازم چون بالاخره باید روزی در این امتحان شرکت کرد و چه کسانی در این امتحان شرکت کردند و چگونه عده ای از این آزمایش الهی پیروز و سربلند به در آمدند و جرعه عشق را از دست حق نوشیدند و بر بال ملائکه الله نشسته اند و اینک آنان کجایند و ما کجا.
قسمتی از سخنان شهید مصطفی کلهری درباره شهید علی پورزمان:
در زمانی که در قسمت تعاون سپاه در پشت جبهه مشغول به کار بود، گاهی بعضی افراد می آمدند و از شدت عصبانیت فحشهای بعضا رکیک میدادند. شهید پور زمان صبر میکرد و آنها را توجیه میکرد و ناراحتیاش را به کسی نمیگفت مگر نیمههای شب که با خدای خود راز و نیاز میکرد.